کلمه جو
صفحه اصلی

خمول


مترادف خمول : گمنامی، بی نامی، بی نشانی، ناشناختگی ، گمنام شدن

متضاد خمول : اشتهار، معروفیت

مترادف و متضاد

۱. گمنامی، بینامی، بینشانی، ناشناختگی ≠ اشتهار، معروفیت
۲. گمنام شدن


فرهنگ فارسی

گمنام شدن، بی نام ونشان شدن، بی سروصداشدن، گمنام
۱ - (مصدر ) گمنام شدن بی نام گردیدن . ۲ - (اسم ) بی نامی بی نشانی گمنامی .
گمنامی

فرهنگ معین

(خُ ) [ ع . ] (مص ل . ) گمنام شدن ، بی نام گردیدن .

لغت نامه دهخدا

خمول. [ خ ُ ] ( ع مص ) گمنام و بیقدر گردیدن. || نهان گردیدن صوت و ذکر کسی. منه : خمل ذکره و صوته. || مبتلا گردیدن به درد خمال. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( ازلسان العرب ). این فعل بصیغه مجهول استعمال میشود.

خمول. [ خ ُ ] ( ع اِمص ) گمنامی. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) : ماسزا داریم که منزلتی.... و بدین خمول و انحطاط راضی نباشیم. ( کلیله و دمنه ). آنکه بخمول راضی گردد نزدیک اهل مروت وزنی ندارد. ( کلیله و دمنه ). نشاید پادشاهان را که هنرمندان را بخمول اسلاف فروگذارند. ( کلیله و دمنه ). از خزائن اموال و کرایم خمول و طرفی... ممالک خویش به او بازگذاردند. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
زآنکه خوشخو آن بود کو در خمول
باشد از بدخوی و بدطبعان حَمول.
مولوی.
|| حقارت. مذلت. || تاریکی. ظلمت. ( از ناظم الاطباء ).
- کنج خمول ؛ گوشه تنهایی و تاریکی و عزلت. ( از ناظم الاطباء ).

خمول . [ خ ُ ] (ع اِمص ) گمنامی . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) : ماسزا داریم که منزلتی .... و بدین خمول و انحطاط راضی نباشیم . (کلیله و دمنه ). آنکه بخمول راضی گردد نزدیک اهل مروت وزنی ندارد. (کلیله و دمنه ). نشاید پادشاهان را که هنرمندان را بخمول اسلاف فروگذارند. (کلیله و دمنه ). از خزائن اموال و کرایم خمول و طرفی ... ممالک خویش به او بازگذاردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
زآنکه خوشخو آن بود کو در خمول
باشد از بدخوی و بدطبعان حَمول .

مولوی .


|| حقارت . مذلت . || تاریکی . ظلمت . (از ناظم الاطباء).
- کنج خمول ؛ گوشه ٔ تنهایی و تاریکی و عزلت . (از ناظم الاطباء).

خمول . [ خ ُ ] (ع مص ) گمنام و بیقدر گردیدن . || نهان گردیدن صوت و ذکر کسی . منه : خمل ذکره و صوته . || مبتلا گردیدن به درد خمال . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (ازلسان العرب ). این فعل بصیغه ٔ مجهول استعمال میشود.


فرهنگ عمید

۱. گمنام شدن، بی نام ونشان شدن.
۲. گمنامی.

جدول کلمات

گمنامی

پیشنهاد کاربران

گم نشان


کلمات دیگر: