کلمه جو
صفحه اصلی

سردمدار


مترادف سردمدار : رئیس، سرپرست، رهبر، خانقاه دار

فارسی به انگلیسی

apostle, boss, headman, mover and shaker, pilot, prince, ringleader

مترادف و متضاد

۱. رئیس، سرپرست، رهبر
۲. خانقاهدار


فرهنگ فارسی

پاتوغدار یا رئیس و پیشوای مردم یا پلیس سر گذر سخت رزل و پست .

فرهنگ معین

(سَ دَ ) (ص فا. ) سردسته ، رییس .

لغت نامه دهخدا

سردمدار. [ س َ دَ ] ( نف مرکب ، اِ مرکب ) پاتوغدار. ( یادداشت مؤلف ). || رئیس و پیشوای مردم. ( یادداشت مؤلف ). || پلیس سرگذر. ( یادداشت مؤلف ). || نوعی دشنام که پدران و مادران به پسران ناخلف دهند. ( یادداشت مؤلف ). سخت رذل و پست. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ عمید

۱. صاحب سردم.
۲. [قدیمی] صاحب خانقاه.
۳. [قدیمی] پاتوق دار.

دانشنامه عمومی

صاحب سردم -صاحب خانقاه-پاتوق دار-پیشوای مردم-سخت رزل وپست-پلیس سرگذر


پیشنهاد کاربران

سردم دار. املاءِ نامناسبِ سردمدار.

سردسته، جلوتر از دیگران، اولین نفرات در انجام کاری، جلودار، پیشوا، رهبر

رهبر، سر دسته، رئیس

خلیفه
لهجه و گویش تهرانی
سرکارگر ( نانوائی و قنادی و . . . ) ، سرپرست شاگردان ( قهوه خانه، مدرسه )


کلمات دیگر: