کلمه جو
صفحه اصلی

رویی


مترادف رویی : بالایی، فوقانی

متضاد رویی : تحتانی

فارسی به انگلیسی

upper, outer, exterior


casing

فارسی به عربی

انتهی

مترادف و متضاد

بالایی، فوقانی ≠ تحتانی


over (صفت)
مافوق، بیرونی، فوقانی، بالایی، رویی

o'er (صفت)
بیرونی، بالایی، رویی

zincoid (صفت)
رویی، شبیه فلز روی، رویین

skin-deep (صفت)
ظاهری، رویی، سطحی، فقط تا روی پوست

فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به رو ( روی ) آنچه در ظاهر و سطح چیزی جای گیرد لاستیک رویی .

فرهنگ معین

(ص نسب . )آن چه در سطح چیزی جای گیرد.

لغت نامه دهخدا

رویی. ( ص نسبی )منسوب به رو ( روی ). آنچه در ظاهر و سطح چیزی جای گیرد: لاستیک رویی. ( فرهنگ فارسی معین ). || ( حامص ) منسوب به روی ، و در ترکیب با کلمات دیگر حاصل مصدر تشکیل دهد: خوب رویی. تازه رویی. خوش رویی. زشت رویی. آدم رویی. ( از یادداشت مؤلف ). رجوع به روی شود.

فرهنگ عمید

۱. ویژگی آنچه از فلز روی ساخته شده.
۲. [مجاز] چیز سخت و محکم.

گویش مازنی

/rooi/ از جنس روی – ظرف رویی

از جنس روی – ظرف رویی



کلمات دیگر: