کلمه جو
صفحه اصلی

دون پایه


مترادف دون پایه : سفله، فرومایه، زیردست

متضاد دون پایه : بلندپایه

فارسی به انگلیسی

junior, little, low, minor, straw man, subordinate, underling


junior, little, low, minor, straw man, subordinate, underling, inferior, lowly, shrimp, simple

junior, little, low, minor, straw man, subordinate, underling, lowly, shrimp, simple


مترادف و متضاد

سفله، فرومایه ≠ بلندپایه


زیردست


underling (اسم)
ادم پست و حقیر، دون پایه، ادم زیر دست

understrapper (اسم)
دون پایه، شخص حقیقر، شخص کوچک، عامل پایین درجه

فرهنگ فارسی

( صفت ) کارمندی که پایه ( رتبه ) اداری ندارد .

فرهنگ عمید

کارمند دولت که رتبۀ اداری نداشته باشد.

واژه نامه بختیاریکا

چاله کَن

پیشنهاد کاربران

توفیلمهادون. پایه. یکسره. میگن.


کلمات دیگر: