کلمه جو
صفحه اصلی

خلاف امد


مترادف خلاف امد : ( خلاف آمد ) اختلاف، تضاد، تناقض، ناسازگاری | تضاد، اختلاف، تناقض

فرهنگ فارسی

( خلاف آمد ) کنایه از ناموافق ناسازگار

لغت نامه دهخدا

( خلاف آمد ) خلاف آمد. [ خ ِ / خ َ م َ ] ( مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) کنایه از ناموافق. ناسازگار. غیر مطابق :
هرچه خلاف آمد عادت بود
قافله سالار سعادت بود.
نظامی.
از خلاف آمد عادت بطلب کام که من
کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم.
حافظ.


کلمات دیگر: