کلمه جو
صفحه اصلی

دهخدا


مترادف دهخدا : دهبان، دهدار، کدخدا، کدیور

فارسی به انگلیسی

shaman, sheriff, headman of a village, medicine man

headman of a village


medicine man, shaman, sheriff


مترادف و متضاد

دهبان، دهدار، کدخدا، کدیور


فرهنگ فارسی

علی اکبر ابن خانبانا ( خان ) دانشمند و لغوی و نویسنده معروف ( و.تهران حدود ۱۲۹۷ ه. ق.- ف. ۱۳۷۵ ه. ق ./۱۳۳۴ ه. ش . ) وی نزد شیخ غلامحسین بروجردی با آموختن علوم ادبی پرداخت و سپس در مدرسه سیاسی مشغول تحصیل شد. چون منزل او در جوار منزل آیه الله حاج شیخ هادی نجم آبادی بود دهخدا از این حسن جوار استفاده کامل میبرد و با وجود حداثت سن از محضر آن بزرگوار بهره مند میگشت . وی در همین ایام بفراگرفتن زبان فرانسوی اشتغال ورزید . بعدها معاون الدوله غفاری او را با خود باروپا برد و وی دو سال در اروپا و بیشتر در وینه پایتخت اتریش اقامت داشت . درین مدت زبان فرانسوی و معلومات جدید را تکمیل کرد . مراجعت دهخدا بایران مقارن با آغاز مشروطیت بود. او با همکاری (( جهانگیر خان ) ) و (( قاسم خان ) ) روزنامه [[صوراسرافیل ]] را منتشر کرد.جذاب ترین قسمت آن روزنامه ستون فکاهی بود که بعنوان (( چرند و پرند ) ) بقلم استاد و با امضای (( دخو ) ) نوشته میشد و سبک نگارش آن در ادب فارسی بی سابقه بود و مکتبی جدید را در عالم روزنامه نگاری ایران و نثر فارسی پدید آورد. دهخدا مطالب انتقادی و سیاسی را با روش فکاهی در طی آن مقالات منتشر میکرد.پس از تعطیل مجلس شورای ملی در دوره محمد علی شاه دهخدا را با جمعی از آزادیخواهان باروپا تبعید کردند.دهخدا در پاریس با علامه محمد قزوینی معاشر بود.سپس بسویس رفت و در (( ایوردون ) ) سویس نیز سه شماره از صوراسرافیل منتشر ساخت و از آنجا باستانبول رفت و با مساعدتی تنی چند از ایرانیان که در ترکیه بودند روزنامه ای بنام (( سروش ) ) بزبان فارسی انتشارداد که حدود ۱۵ شماره منتشر شد. پس از آنکه مجاهدان تهران را فتح نمودند و محمد علی شاه خلع گردید دهخدا از تهران و کرمان بنمایندگی مجلس شورای ملی انتخاب شد و با استدعای احرار و سران مشروطیت از عثمانی بایران باز آمد و بمجلس شورای ملی رفت . در دوران جنگ بین المللی اول دهخدا در یکی از قرای [[چهار محال ]] بختیاری منزوی بود و پس از جنگ بتهران بازگشته از کارهای سیاسی کناره گرفت و بخدمات علمی و فرهنگی مشغول شد و بالاخره تا پایان حیات بیشتر بمطالعه و تحقیق و تحریرمصنفات خویش اشتغال داشت .وی در تهران در گذشت و مدفن او ابن بابویه است از آثار اوست :ترجمه عظمت و انحطاط رومیان ترجمه روح القوانین فرهنگ فرانسه بفارسی تصحیح دیوان منوچهری پندها و کلمات قصار ( هیچیک از این کتب چاپ نشده ) امثال و حکم ( ۴ جلد سه بار چاپ شده ) مجموعه اشعار دهخدا لغت نامه دهخدا ( دائره المعارف فارسی ) .
خداوندده، صاحب ده، رئیس ده، بزرگترده، کدخدا
علی اکبر بن خانبابا خان بن آقا خان بن مهر علی خان بن قلیج خان بن رستم خان علامه و محقق نامی .

فرهنگ معین

(ی ) (دِ خُ ) (اِ. ) کدخدا.

لغت نامه دهخدا

دهخدا. [ دِ خ ُ ] (اِخ ) علی اکبربن خانبابا خان بن آقاخان بن مهرعلی خان بن قلیج خان بن رستم خان ، علامه و محقق نامی ، طنزنویس و روزنامه نگار چیره دست ، سخنور و لغت نویس توانا، آزادیخواه و ایران دوست بزرگ معاصر، مؤلف لغت نامه ٔ حاضر. رجوع به مقدمه ٔ این لغت نامه شود.


دهخدا. [ دِه ْ خ ُ ](اِ مرکب ) دهخدای . ده خداوند. (یادداشت مؤلف ). خداوند ده . (شرفنامه ٔ منیری ). کدخدا و رئیس و بزرگ ده . (از برهان ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) :
دهخدا گفت ارنمک ساری شود انبان کون
گوزهای بی نمک پراند اهل روستا.

سنایی .


ده رانده و دهخدای نامیم
چون بدر (ماه ) به نیمه ٔ تمامیم .

نظامی .


من که مشکل گشای صد گرهم
دهخدای ده و برون دهم .

نظامی .


خدایی نه و دهخدایان بسی
نه درکس رهایی نه در ده کسی .

نظامی .


سرکه از دسترنج خویش و تره
بهتر از نان دهخدا و بره .

سعدی .


شنید این سخن دهخدای قدیم
بشورید و گفت ای خبیث رجیم .

سعدی .


بگفتند با دهخدا آنچه گفت
فرستاد پیغامش اندر نهفت .

سعدی .


نکویی کن امروز چون ده تراست
که سال دگر دیگری دهخداست .

سعدی .


- امثال :
اندرهمه ده جوی نه ما را
ما لاف زنان که دهخداییم .

؟


|| آنکه امور ده را از طرف دولت یا مالک اداره کند. کدخدا. دهبان .

دهخدا. [ دِه ْ خ ُ ]( اِ مرکب ) دهخدای. ده خداوند. ( یادداشت مؤلف ). خداوند ده. ( شرفنامه منیری ). کدخدا و رئیس و بزرگ ده. ( از برهان ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) :
دهخدا گفت ارنمک ساری شود انبان کون
گوزهای بی نمک پراند اهل روستا.
سنایی.
ده رانده و دهخدای نامیم
چون بدر ( ماه ) به نیمه تمامیم.
نظامی.
من که مشکل گشای صد گرهم
دهخدای ده و برون دهم.
نظامی.
خدایی نه و دهخدایان بسی
نه درکس رهایی نه در ده کسی.
نظامی.
سرکه از دسترنج خویش و تره
بهتر از نان دهخدا و بره.
سعدی.
شنید این سخن دهخدای قدیم
بشورید و گفت ای خبیث رجیم.
سعدی.
بگفتند با دهخدا آنچه گفت
فرستاد پیغامش اندر نهفت.
سعدی.
نکویی کن امروز چون ده تراست
که سال دگر دیگری دهخداست.
سعدی.
- امثال :
اندرهمه ده جوی نه ما را
ما لاف زنان که دهخداییم.
؟
|| آنکه امور ده را از طرف دولت یا مالک اداره کند. کدخدا. دهبان.

دهخدا. [ دِ خ ُ ] ( اِخ ) علی اکبربن خانبابا خان بن آقاخان بن مهرعلی خان بن قلیج خان بن رستم خان ، علامه و محقق نامی ، طنزنویس و روزنامه نگار چیره دست ، سخنور و لغت نویس توانا، آزادیخواه و ایران دوست بزرگ معاصر، مؤلف لغت نامه حاضر. رجوع به مقدمه این لغت نامه شود.

فرهنگ عمید

خداوند ده، صاحب ده، رئیس و بزرگ تر ده، کدخدا، ده کیا.

دانشنامه عمومی

دهخدا (ابهام زدایی). دهخدا ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
دهخدا (دامغان)
دهخدا (سوادکوه)
دهخدا (قشم)
مختصات: ۳۱°۳۴′۵۴″ شمالی ۵۱°۱۲′۰۳″ شرقی / ۳۱٫۵۸۱۶۷°شمالی ۵۱٫۲۰۰۸۳°شرقی / 31.58167; 51.20083
ده خدا، روستایی است از توابع بخش گندمان شهرستان بروجن در استان چهارمحال و بختیاری ایران.
این روستا در دهستان دوراهان قرار داشته و براساس آخرین سرشماری مرکز آمار ایران که در سال ۱۳۸۵ صورت گرفته، جمعیت آن ۸۰ نفر (۲۰خانوار) بوده است.

پیشنهاد کاربران

علی اکبر دهخدا سال 1297 ه. ق ( 1257 خورشیدی ) در تهران متولد شد. گر چه اجدادش قزوینی بودند، ولی پدرش "خان بابا خان" که از ملاکان متوسط قزوین بود، پیش از ولادت وی از قزوین به تهران آمد و در این شهر اقامت گزید. ده ساله بود که پدرش فوت کرد و فردی به نام میرزا یوسف خان قیم او شد . دو سال بعد میرزا یوسف خان نیز در گذشت و اموال پدر دهخدا به فرزندان یوسف خان رسید.
در آن زمان یکی از فضلای عصر به نام شیخ غلامحسین بروجردی از دوستان خانوادگی دهخدا کار تدریس او را به عهده گرفت و دهخدا تحصیلات قدیمه را در نزد وی آموخت. وی مردی مجرد بود، و حجره ای در مدرسه حاج شیخ هادی ( در خیابان شیخ هادی کنونی ) داشت که در آن به تدریس زبان عربی و علوم دینی مشغول بود. استاد دهخدا غالباً اظهار می کرد که هر چه دارد، در نتیجه تعلیم آن بزرگ مرد بوده است. بعدها که مدرسه سیاسی در تهران افتتاح شد، دهخدا در آن مدرسه مشغول تحصیل گردید و با مبانی علوم جدید و زبان فرانسه آشنا شد.
معلم ادبیات فارسی آن مدرسه محمد حسین فروغی، موسس روزنامه "تربیت" و پدر ذکاء الملک فروغی بود که گاهی اوقات، تدریس کلاس ادبیات را به عهده دهخدا می گذاشت. چون منزل دهخدا در جوار منزل مرحوم آیت الله حاج شیخ هادی نجم آبادی بود؛ وی از این حسن جوار استفاده کامل می برد و با وجود صغر سن مانند اشخاص سالخورده از محضر آن بزگوار بهره مند می گشت. در همین ایام به تحصیل زبان فرانسه پرداخت و پس از درس خواندن در آن مدرسه، به خدمت وزارت امور خارجه در آمد. سال 1281 شمسی هنگامی که 24 سال داشت، معاون الدوله غفاری که به وزیر مختاری ایران در کشورهای بالکان منصوب شده بود، دهخدا را با خود به اروپا برد و استاد حدود دو سال و نیم در اروپا و بیشتر در وین پایتخت اتریش اقامت داشت . وی در آنجا فراگیری زبان فرانسه و معلومات جدید را تکمیل کرد.
مراجعت دهخدا به ایران مقارن با آغاز دوران مشروطیت بود. حدود سال 1325 هجری قمری ( نهم خرداد 1286 هجری شمسی ) با همکاری مرحوم جهانگیرخان و مرحوم قاسم خان، روزنامه صوراسرافیل را منتشر کرد. این روزنامه از جراید معروف و مهم صدر مشروطیت بود. جذاب ترین قسمت آن روزنامه ستون فکاهی بود که با عنوان "چرند و پرند" به قلم استاد و با امضای "دخو" نوشته می شد. سبک نگارش آن در ادبیات فارسی بی سابقه بود و مکتب جدیدی را در عالم روزنامه نگاری ایران و نثر معاصر پدید آورد. وی مطالب انتقادی و سیاسی را با روش فکاهی طی مقالات خود در آن زمان منتشر می کرد. پس از تعطیلی مجلس شورای ملی در دوره محمد علی شاه، آزادیخواهان ناچار از کشور خارج شدند. دهخدا نیز به استانبول و از آنجا به اروپا رفت.
وی در پاریس با علامه قزوینی معاشر بود. سپس به سوئیس رفت و در "ایوردن" سوئیس نیز سه شماره از "صوراسرافیل" را به کمک میرزا ابوالحسن خان پیرنما ( معاضد الدوله ) منتشر کرد. آنگاه دوباره به استانبول رفته و در سال 1327 هجری قمری با مساعدت جمعی از ایرانیان مقیم ترکیه ، روزنامه "سروش" را به زبان فارسی منتشرکرد.
در دوران جنگ جهانی اول - که از سال 1914 تا 1918 میلادی به طول انجامید - دهخدا در یکی از روستاهای چهارمحال بختیاری منزوی بود و پس از جنگ به تهران باز گشت؛ از کارهای سیاسی کناره گرفت و به خدمات علمی و ادبی و فرهنگی مشغول شد. مدتی ریاست دفتر ( وزارت معارف، ریاست تفتیش وزارت عدلیه، ریاست مدرسه علوم سیاسی و سپس ریاست مدرسه عالی حقوق و علوم سیاسی تهران به او محول گردید، تا این که سه چهار روز قبل از شهریور 1320 و خلع سلطنت رضاخان، از ریاست آنجا معزول شد و از آن زمان تا پایان حیاتش بیشتر به مطالعه و تحقیق و تحریر مصنفات گرانبهای خویش مشغول بود.
دهخدا گاه برای تفنن، شعر نیز می سرود؛ اما شاعری حرفه اصلی او نبود. منظومه های معدودی از او توسط دکتر محمد معین گردآوری شده است.
دکتر محمد معین، اشعار دهخدا را به دو دسته تقسیم می کند که عبارتست از:نخست، اشعاری که به سبک متقدمان سروده است و بعضی از آنها دارای جزالت ( فصاحت ) و استحکامی است که تشخیص آنها از گفته های شعرای قدیم دشوار می نماید. دوم: اشعاری است که در آنها تجدد ادبی به کار رفته است. بسیاری از ادیبان معاصر، مسمط "یادآر ز شمع مرده یار آر" دهخدا را نخستین نمونه شعر نو به شمار می آورند. دهخدا شعر "یاد آر ز شمع مرده یاد آر" را در یادبود میرزا جهانگیر خان شیرازی، مدیر روزنامه صوراسرافیل سروده است.
ای مرغ سحر، چو این شب تار بگذاشت ز سر سیاهکاری
و ز نفخه روح بخش اسحار رفت از سر خفتگان خماری
بگشود گره ز زلف زر تار محبوبه نیلگون عماری
یزدان به کمـال شد پدیدار و اهریمن زشت خو حصاری
یاد آر ز شمع مرده یاد آر
ای مونس یوسف اندر این بند تعبیر عیان چو شد تو را خواب
دل پر ز شعف، لب از شکر خند محسود عدو به کام اصحاب
رفتی بر یار خویش و پیوند آزاد تر از نسیم و مهتاب
زان کو همه شام با تو یک چند در آرزوی وصال احباب
اختر به سر شمرده یار آر
چون باغ شود دوباره خرم ای بلبل مستمند مسکین
وز سنبل و سوری و سپرغم آفاق نگارخانه ی چین
گل سرخ و به رخ عرق ز شبنم تو داده ز کف قرار و تمکین
زان نو گل پیش رس که در غم ناداده به نار شوق تسکین
از سردی دی ، فسرده یار آر
ای همره تیه پورعمران بگذشت چو این سنین معدود
وان شاهد نغز بزم عرفان بنمود چو وعد خویش مشهود
وز مذبح زر چو شد به کیوان هر صبح شمیم عنبر و عود
زان کو به گناه قوم نادان در حسرت روی ارض موعود
بر بادیه جان سپرده، یادآر
چون گشت ز نو زمانه آباد ای کودک دوره ی طلایی
وز طاعت بندگان خود شاد بگرفت ز سر خدا، خدایی
نه رسم ارم، نه اسم شداد گل بست زبان ژاژخایی
زان کس که ز نوک تیغ جلاد ماخوذ بجرم حق ستایی
تسنیم وصال خورده، یادآر
مبارزات سیاسی دهخدا
وقتی دهخدا از سفر بالکان بازگشت، انقلاب مشروطه کم و بیش آ . . .

دهخدا: دهبان ، بزرگ ده

در انگلیسی دهخدا را میتوان village leaderهم گفت , ولی اگر به عنوان صفت برای شخص استفاده کنیم همان sheriff بهتر است .

مبارک

مهترِ دِه ؛ کدخدا. دهخدا :
مرا پارسائی بیاورد خرد
بدین پرهنر مهتر ده سپرد.
فردوسی.
نهانی به پالیزبان گفت شاه
که از مهتر ده گل مهر خواه.
فردوسی.
نگویم که جز مهتر ده بدم.
فردوسی.
ره به تو یابند و تو ره ده نه ای
مهتر ده خود تو و در ده نه ای.
نظامی.

دخو


کلمات دیگر: