مترادف تذلل : خوارنمایی، عاجرنمایی، خود را خوار داشتن، فروتنی نمودن
تذلل
مترادف تذلل : خوارنمایی، عاجرنمایی، خود را خوار داشتن، فروتنی نمودن
فارسی به انگلیسی
عربی به فارسی
دمر خوابيدن , سينه مال رفتن , پست شدن , پست بودن , خزيدن
مترادف و متضاد
۱. خوارنمایی، عاجرنمایی
۲. خود را خوار داشتن،
۳. فروتنی نمودن
فرهنگ فارسی
خودراخواروذلیل نشان دادن، خواری وزبونی
۱-( مصدر ) خواری نمودن فروتنی کردن . ۲- رام شدن . ۳-( اسم ) خواری فروتنی . جمع : تذللات .
۱-( مصدر ) خواری نمودن فروتنی کردن . ۲- رام شدن . ۳-( اسم ) خواری فروتنی . جمع : تذللات .
فرهنگ معین
(تَ ذَ لُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) خواری نمودن ، فروتنی کردن .
لغت نامه دهخدا
تذلل. [ ت َ ذَل ْ ل ُ ] ( ع مص ) فروتنی کردن و نمودن. ( تاج المصادر بیهقی ). فروتنی و تواضع نمودن. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). فروتنی نمودن و عجز کردن و خود را خوار داشتن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). فروتنی نمودن و خود را خوار داشتن. عجز و درخواست کردن. ( ناظم الاطباء ) : او را دیدند قطرات حسرات بر رخساره باتململ و تذلل و توجع و تفجع. ( تاریخ بیهق ص 174 ).
تو آن کمند نداری که من خلاص بیابم
اسیر ماندم و درمان تحملست وتذلل.
تو آن کمند نداری که من خلاص بیابم
اسیر ماندم و درمان تحملست وتذلل.
سعدی.
|| رام شدن. ( زوزنی ).فرهنگ عمید
۱. خود را خواروذلیل نشان دادن، اظهار خواری و فروتنی کردن.
۲. خواری، زبونی.
۲. خواری، زبونی.
کلمات دیگر: