مترادف دوندگی : دویدن، تقلا، تکاپو، جهد، سعی، کوشش، سگدو
دوندگی
مترادف دوندگی : دویدن، تقلا، تکاپو، جهد، سعی، کوشش، سگدو
فارسی به انگلیسی
legwork, scamper
chasing, running about, drive, (special)effort
مترادف و متضاد
سگدو
۱. دویدن
۲. تقلا، تکاپو، جهد، سعی، کوشش
۳. سگدو
تقلا، تکاپو، جهد، سعی، کوشش
دویدن
فرهنگ فارسی
۱ - عمل دونده . ۲ - سعی کوشش : [[ پس از دوندگی زیاد بمقصود رسید ]] .
لغت نامه دهخدا
دوندگی. [ دَ وَ دَ / دِ ] ( حامص ) حالت و چگونگی دونده. ( یادداشت مؤلف ). دویدگی و تک و دو. ( ناظم الاطباء ). قِمصی ؛سخت دوندگی. ( منتهی الارب ). و رجوع به دونده و دویدن شود. || کوشش. ( ناظم الاطباء ). سعی و تلاش.جد و جهد رفت و آمد و تلاش بسیار برای وصول طلب و امثال آن ؛ برای فلان مقصود دوندگی بسیار کرد. پس از شش ماه دوندگی نصف طلب را وصول کرد. ( یادداشت مؤلف ).
فرهنگ عمید
تک و دو، عمل دونده.
جدول کلمات
خت
کلمات دیگر: