کلمه جو
صفحه اصلی

تزلزل


مترادف تزلزل : ارتعاش، تکان، جنبش، لرزش، لرزه، بی ثباتی، سستی، نااستواری ، اضطراب، بی تابی بی ثبات شدن، سست شدن، جنبیدن، لرزیدن

متضاد تزلزل : استواری

برابر پارسی : لرزه، جنبیدن، سست شدن

فارسی به انگلیسی

destabilization, uncertainty, unsteadiness, waver


shaking, shakiness, instability, agitation, destabilization, uncertainty, unsteadiness, waver, [fig.] agitation

shaking, instability, [fig.] agitation


فارسی به عربی

عدم الامان , هزة ، عدم استقرار

مترادف و متضاد

ارتعاش، تکان، جنبش، لرزش، لرزه ≠ استواری


بی‌ثباتی، سستی، نااستواری


۱. ارتعاش، تکان، جنبش، لرزش، لرزه
۲. بیثباتی، سستی، نااستواری ≠ استواری
۳. اضطراب، بیتابی بیثبات شدن، سست شدن
۴. جنبیدن، لرزیدن


shake (اسم)
لرز، تکان، لرزش، تزلزل، ارتعاش

insecurity (اسم)
نا امنی، تزلزل

فرهنگ فارسی

جنبیدن، لرزیدن، سست شدن، اضطراب
( مصدر )۱- جنبیدنلرزیدن . ۲- سست شدن. ۳- ( اسم ) جنبش . ۴- اضطراب .جمع : تزلزلات .

فرهنگ معین

(تَ زَ زُ ) [ ع . ] (مص ل . )جنبیدن ، لرزیدن .

لغت نامه دهخدا

تزلزل. [ ت َ زَ زُ ] ( ع مص ) جنبیدن. ( دهار ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). لرزیدن و جنبیدن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). اضطراب و تحرک. ( از متن اللغة ). || لرزیدن زمین بر اثرزلزله. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ) ( از قطر المحیط ). || بازگشتن نفس در سینه هنگام مرگ. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). لرزیدن نفس در سینه هنگام مرگ. ( از المنجد ). || ( اِ ). جنبش واضطراب و آشفتگی و لرزش ( ناظم الاطباء ) :
ای دوست دل منه تو در این تنگنای خاک
تا ممکن است عافیتی بی تزلزلی.
سعدی.
بنیاد خاک بر سر آب است از این قبل
خالی نباشد از خللی یا تزلزلی.
سعدی ( بوستان ).
تزلزل در ایوان کسری فتاد.
سعدی ( بوستان ).
|| هول و هراس و ترس و وحشت. ( ناظم الاطباء ). || آوارگی از راه راست و لغزش. ( ناظم الاطباء ). || زمین لرزه و زلزله. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

۱. لرزیدن، جنبش، جنبیدن.
۲. [مجاز] سست شدن.
۳. اضطراب.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تَزَلزُل به معنای قرار و ثبات نداشتن است و از آن به مناسبت در بابهای اجتهاد و تقلید، طهارت، صلات، حج، تجارت، مضاربه و اجاره سخن رفته است.
تزلزل، مقابل استقرار در کلمات فقها نسبت به وجوب، عقد، ملک و غیر آن به کار رفته و مراد از آن ـ با توجّه به آنچه بدان اضافه می شود ـ متفاوت است.
تزلزل وجوب حج
حج با استطاعت بر مکلف واجب می شود؛ لیکن وجوب آن قبل از فرارسیدن موسم حج و تمکن مستطیع از به جا آوردن حج در زمان آن، متزلزل است؛ از این رو چنانچه پیش از موسم یا در وقت برگزاری حج، استطاعت از بین برود، وجوب زایل می گردد.
تزلزل زکات
در تعلّق وجوب زکات به چارپایان و نیز طلا و نقره، گذشت سال شرط است. سال نیز به تمام شدن یازده ماه و داخل شدن ماه دوازدهم تحقّق می یابد. در اینکه وجوب، با دخول ماه دوازدهم استقرار می یابد یا تا تمام شدن آن متزلزل است، اختلاف می باشد.
عقد متزلزل
...

پیشنهاد کاربران

ناپایداری ، نوسان

تزلزل = گسست ، گسستن



کلمات دیگر: