مترادف حواله کردن : حواله دادن، برات کردن، واگذاشتن، واگذار کردن، سپردن، پاس دادن، فرستادن، پرتاب کردن
حواله کردن
مترادف حواله کردن : حواله دادن، برات کردن، واگذاشتن، واگذار کردن، سپردن، پاس دادن، فرستادن، پرتاب کردن
فارسی به انگلیسی
remit
to order (the payment of), to draw a cheque for, to delegate, to refer
مترادف و متضاد
پرتاب کردن
پاس دادن، فرستادن
حوالهدادن، برات کردن
واگذاشتن، واگذار کردن، سپردن
۱. حوالهدادن، برات کردن
۲. واگذاشتن، واگذار کردن، سپردن
۳. پاس دادن، فرستادن
۴. پرتاب کردن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) حواله دادن .
پیشنهاد کاربران
wire
حواله کردن پول
حساب به حساب کردن
حواله کردن پول
حساب به حساب کردن
کلمات دیگر: