کلمه جو
صفحه اصلی

ترن


مترادف ترن : قطار

برابر پارسی : بارکش

فارسی به انگلیسی

train, railroad

train, row, file


railroad, train


مترادف و متضاد

current (اسم)
جریان، سیاله، ترن

فرهنگ فارسی

نسترن، ق ار، دنباله، واگن های مسافری یاباری
( اسم ) قطار قطار راه آهن .
دهی از دهستان ایوان است در بخش گیلان شهرستان شاه آباد

فرهنگ معین

(تِ رَ ) [ فر. ] (اِ. ) قطار، راه آهن .

لغت نامه دهخدا

ترن . [ ت َ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان ایوان است که در بخش گیلان شهرستان شاه آباد، و در 24 هزارگزی شمال باختری جوی زر و 9 هزارگزی باختر شوسه ٔ شاه آباد به ایلام قرار دارد. دامنه ای معتدل است و 250 تن سکنه دارد. آب آن از نهر چشمه و محصول آنجا غله و برنج و حبوبات و توتون و لبنیات است شغل مردم آن دیه که چادرنشین هم هستند، زراعت و گله داری است و زمستانها به گرمسیر غربی ایوان و حدود سومای میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


ترن . [ ت ِ رَ ] (اِ) قطار راه آهن . (از ناظم الاطباء). قطار اطاقهای ماشین که بر راه آهن میرود لفظ مذکور انگلیسی و در فارسی مستعمل است لیکن هنوز جزء زبان نشده است .(فرهنگ نظام ). مجموع چند واگون اعم از باری و سواری با لوکوموتیو که بر روی خط آهن حرکت میکند. قطار.


ترن . [ ت ِ رُ ] (اِخ ) برادر هامیلکار پادشاه قرطاجنه (کارتاژ) و معاصرخشایارشا. و رجوع به ایران باستان ج 1 ص 766 شود.


ترن . [ ت ُ رَ] (اِخ ) موضعی است به یمن . (منتهی الارب ). ناحیه ای است بین مکه و عدن که پس از آن موزع قرار دارد و آن منزل پنجم است برای حاجیان عدن . (از معجم البلدان ).


ترن . [ ت ُ رُ ] (اِخ ) یکی از سرداران اسکندر که در حمله به ایران شرکت داشت . و رجوع به ایران باستان ج 2 ص 1411 شود.


ترن . [ رَ ] (اِخ ) مرکز بخشی در ولایت ارژانتان است که در ایالت اورن فرانسه واقع است و 1340 تن سکنه دارد.


ترن .[ ت ِ رَ ] (اِخ ) رودی است در فرانسه که از سن ماریتیم سرچشمه میگیرد و نواحی بووه را مشروب میسازد.


ترن. [ ت َ رَ] ( اِ ) گل نسرین باشد. ( فرهنگ جهانگیری ) ( غیاث اللغات ) ( فرهنگ رشیدی ). گل نسرین و نسترن باشد. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). در جهانگیری و رشیدی بمعنی گل نسرین آورده اند و ظن فقیر آن است که مخفف نسترن باشد. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). نام گلی است منسوب به رخ خوبان وشاهدان و آنرا نسترون و نسترن نیز گویند و تازیش نسرین است. ( شرفنامه مینری ). || در بعضی فرهنگها بمعنی دشت و بیابان است. ( فرهنگ جهانگیری ) ( ازفرهنگ رشیدی ) ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ) بمعنی دشت و بیابان هم آمده است. ( برهان ( از ناظم الاطباء ).

ترن. [ ت ِ رَ ] ( اِ ) قطار راه آهن. ( از ناظم الاطباء ). قطار اطاقهای ماشین که بر راه آهن میرود لفظ مذکور انگلیسی و در فارسی مستعمل است لیکن هنوز جزء زبان نشده است.( فرهنگ نظام ). مجموع چند واگون اعم از باری و سواری با لوکوموتیو که بر روی خط آهن حرکت میکند. قطار.

ترن. [ ت ُ رَ] ( اِخ ) موضعی است به یمن. ( منتهی الارب ). ناحیه ای است بین مکه و عدن که پس از آن موزع قرار دارد و آن منزل پنجم است برای حاجیان عدن. ( از معجم البلدان ).

ترن. [ ت ِ رُ ] ( اِخ ) برادر هامیلکار پادشاه قرطاجنه ( کارتاژ ) و معاصرخشایارشا. و رجوع به ایران باستان ج 1 ص 766 شود.

ترن. [ ت ُ رُ ] ( اِخ ) یکی از سرداران اسکندر که در حمله به ایران شرکت داشت. و رجوع به ایران باستان ج 2 ص 1411 شود.

ترن. [ رَ ] ( اِخ ) مرکز بخشی در ولایت ارژانتان است که در ایالت اورن فرانسه واقع است و 1340 تن سکنه دارد.

ترن.[ ت ِ رَ ] ( اِخ ) رودی است در فرانسه که از سن ماریتیم سرچشمه میگیرد و نواحی بووه را مشروب میسازد.

ترن. [ ت َ رَ ] ( اِخ ) دهی از دهستان ایوان است که در بخش گیلان شهرستان شاه آباد، و در 24 هزارگزی شمال باختری جوی زر و 9 هزارگزی باختر شوسه شاه آباد به ایلام قرار دارد. دامنه ای معتدل است و 250 تن سکنه دارد. آب آن از نهر چشمه و محصول آنجا غله و برنج و حبوبات و توتون و لبنیات است شغل مردم آن دیه که چادرنشین هم هستند، زراعت و گله داری است و زمستانها به گرمسیر غربی ایوان و حدود سومای میروند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

ترن . [ ت َ رَ] (اِ) گل نسرین باشد. (فرهنگ جهانگیری ) (غیاث اللغات ) (فرهنگ رشیدی ). گل نسرین و نسترن باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء). در جهانگیری و رشیدی بمعنی گل نسرین آورده اند و ظن فقیر آن است که مخفف نسترن باشد. (انجمن آرا) (آنندراج ). نام گلی است منسوب به رخ خوبان وشاهدان و آنرا نسترون و نسترن نیز گویند و تازیش نسرین است . (شرفنامه ٔ مینری ). || در بعضی فرهنگها بمعنی دشت و بیابان است . (فرهنگ جهانگیری ) (ازفرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) بمعنی دشت و بیابان هم آمده است . (برهان (از ناظم الاطباء).


فرهنگ عمید

واگن های مسافری یا باری که روی خط آهن حرکت می کنند، قطار.
= نسترن

نسترن#NAME?


واگن‌های مسافری یا باری که روی خط آهن حرکت می‌کنند؛ قطار.


دانشنامه عمومی

ترن (به انگلیسی: Train) به معنیِ قطار است و ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:راه آهن

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی تَرَنِ: که مرا می بینی
ریشه کلمه:
رئی (۳۲۸ بار)

جدول کلمات

قطار

پیشنهاد کاربران

واژه تُرن ( Torn ) در گویش زبان بختیاری به معنای غلطانیدن یا پیچاندن است.

واژه ترن که در زبان های اروپایی برا قطار به کار می رود از واژه پارسی ترا به چم گذر گرفته شده است پس ترن واژه ای پارسی ست.

ترن در معانی مختلف می شود : قطار ، پیچاندن ، بارکش ، وسیله ی نقلیه ای با طول زیاد و یا مترو که این در حرکه های مختلف متفاوت است یعنی :👇


تِرَن = قطار 👉و👈 تُرن = غلتاندن


کلمات دیگر: