کلمه جو
صفحه اصلی

قوز


مترادف قوز : خمیدگی، کوهان، گوژ

برابر پارسی : گوژ

فارسی به انگلیسی

crouch, hunch, slouch, stoop


hump, protuberance, humpbacked, humped, crouch, hunch, slouch, stoop

hump, protuberance


humpbacked, humped


مترادف و متضاد

hunch (اسم)
قلنبه، ظن، قوز، کوهان، گوژ، فشار با ارنج، احساس وقوع امری در اینده

hump (اسم)
قوز، پیاده روی، کوهان، گوژ، برامدگی گرد

gibbosity (اسم)
بر امدگی، قوز، پیش امدگی

خمیدگی، کوهان، گوژ


فرهنگ فارسی

( اسم ) بر آمدگی و خمیدگی غیر طبیعی و خارج از حد ستون فقرات در ناحیه مهره های پشتی : قوز سالوسیش به پشت چویوز معنی صدق قوز بالا قوز . ( دهخدا . مجموعه اشعار ۲ ) ۵ - ( صفت ) کسی که گوژپشت است کسی که قوز دارد . یا قوز بالا قوز . دردی که بر درد قبلی اضافه شود بدبختی روی بدبختی ۳ - بر آمدگی غیر طبیعی استخوان .
جوز

فرهنگ معین

(اِ. ) = غوز: برآمدگی ، برآمدگی غیرطبیعی پشت انسان . ، روی ~ افتادن از روی لجاجت یا مبارزه طلبی دست به کاری زدن . ، ~ بالا قوز کنایه از: دردسری علاوه بر دردسرهای قبلی ، مصیبت پشت مصیبت .

لغت نامه دهخدا

قوز. [ ق َ ] ( ع اِ ) ریگ توده گرد. || ریگ توده بلند. ج ، اقواز، قیزان. اقاویز، اقاوز. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).

قوز. ( ص ، اِ ) کوز و کج و خم و خمیده. ( ناظم الاطباء ). محرف غوز بمعنی کوزپشت. ( فرهنگ نظام ).
- سر قوز افتادن ؛ سر لج افتادن و ضد کردن. ( فرهنگ نظام ).
- قوزپشت ؛ کوزپشت. ( ناظم الاطباء ). کوژپشت.
- قوز کردن ؛ از سرما یا غیر آن خود را خمیده و مثل کوژپشت ساختن. ( فرهنگ نظام ).
- امثال :
قوزبالا قوز ؛ بمعنی مشکل بالای مشکل. رنج و تعبی بر رنج و تعبی ، نظیر: ضِغْث علی ابالة. ( امثال و حکم دهخدا ). رجوع به غوز شود.

قوز. [ ] ( ترکی ، اِ ) جوز. ( فهرست مخزن الادویه ) گردو.

قوز. [ ق َ ] (ع اِ) ریگ توده ٔ گرد. || ریگ توده ٔ بلند. ج ، اقواز، قیزان . اقاویز، اقاوز. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).


قوز. (ص ، اِ) کوز و کج و خم و خمیده . (ناظم الاطباء). محرف غوز بمعنی کوزپشت . (فرهنگ نظام ).
- سر قوز افتادن ؛ سر لج افتادن و ضد کردن . (فرهنگ نظام ).
- قوزپشت ؛ کوزپشت . (ناظم الاطباء). کوژپشت .
- قوز کردن ؛ از سرما یا غیر آن خود را خمیده و مثل کوژپشت ساختن . (فرهنگ نظام ).
- امثال :
قوزبالا قوز ؛ بمعنی مشکل بالای مشکل . رنج و تعبی بر رنج و تعبی ، نظیر: ضِغْث علی ابالة. (امثال و حکم دهخدا). رجوع به غوز شود.


قوز. [ ] (ترکی ، اِ) جوز. (فهرست مخزن الادویه ) گردو.


فرهنگ عمید

۱. برآمدگی در چیزی.
۲. (پزشکی ) برآمدگی که در پشت یا سینۀ برخی از مردم به سبب کجی و ناهمواری استخوان پیدا می شود.
* قوز بالای قوز: [عامیانه، مجاز] مصیبتی بالای مصیبت قبلی.
* سر قوز افتادن: (مصدر لازم ) [عامیانه، مجاز] بر سر لج افتادن، از در لجاج و ستیز درآمدن.

۱. برآمدگی در چیزی.
۲. (پزشکی) برآمدگی که در پشت یا سینۀ برخی از مردم به‌سبب کجی و ناهمواری استخوان پیدا می‌شود.
⟨ قوز بالای قوز: [عامیانه، مجاز] مصیبتی بالای مصیبت قبلی.
⟨ سر قوز افتادن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] بر سر لج افتادن؛ از در لجاج و ستیز درآمدن.


دانشنامه آزاد فارسی

خمیدگی غیرطبیعی ستون مهره ها، بر اثر ناهنجاری های تکاملی، رشد نامتعادل مهره ها در کودکی یا برخی بیماری های مهره ها. خمیدگی غیرطبیعی به صورت برجستگی در ناحیۀ پشت دیده می شود و کیفوز نامیده می شود. انحنای ستون مهره ها به طرفین اسکولیوز نامیده می شود. هرگاه انحراف غیرطبیعی به طرف عقب و پهلو باشد، ناهنجاری کیفواسکولیوز است. صورت شدید این ناهنجاری ها باعث اختلال باز شدن شش ها هنگام دم می شود که در دراز مدت تأثیرات نامطلوبی بر تنفس و دستگاه قلب و عروق می گذارد. در این ناهنجاری ها، معاینۀ مرتب ستون مهره ها لازم است و در صورت نیاز، درمان با بی حرکت کردن مهره ها یا عمل جراحی صورت می گیرد. در فارسی، اصطلاح قوز بیشتر برای کیفوز به کار می رود.

فرهنگ فارسی ساره

گوژ


گویش اصفهانی

تکیه ای: quz
طاری: qöz
طامه ای: quz
طرقی: qüz
کشه ای: quz
نطنزی: quz


گویش مازنی

/ghooz/ گوژ – خمیده – گوژ پشت &

گوژ – خمیده – گوژ پشت


واژه نامه بختیاریکا

( قَوز ) حس شادمانه؛ ذوق؛ شادی
قهر؛ لجاجت
کُک

پیشنهاد کاربران

گوز، کوز، قوز، غوز، جوز، گوژ، کوژ، غوژ=گِرد، خمیده ، برآمده

برای نمونه در واژه های زیر بکار رفته اند :
جوز=گردو
کوزه
گوژپشت
گوزک ( لری ) =قوزک ( فارسی ) = استخوان برآمده کنار مچ پا
آینه های کوژ=آینه های برآمده
غوژ کردن ( لری ) =گِرد و جمع شدن از سرما یا. . .
گوز ( آذری ) = چشم و گِردی چشم

قوزیدن = قوز کردن.
گوژیدن = خمیدن.

این واژه پارسی است.

"قوز، قوس" در ( ترکی ) ، قوس در ( عربی ) بر گرفته از واژه ی《فارسی گوژ، کوز، کوژ، 》 و از ریشه ی "کژ"هستند. این واژه در پارسی پهلوی هم وجود دارد.

این واژه به شکل قوس به عربی راه رفته است.
واژه ی قوس در عربی به همین شکل وارد ترکی شده و به شکل《 قوساخ یا قوسا 》 بکار رفته است، که در گذر زمان به" قوزاخ یا قوزا "تبدیل شده.
🚫در زبان ترکی به خم یا کژ ( کج ) ="اَیری" می گویند. 🚫
همچنین واژه گوز ( چشم ) در ترکی نیز از همین واژه ی فارسی گرفته شده.

در زبان فارسی گوژ مترادف های زیادی دارد:
گوی ( توپ )
کوژ ( برامده )
کج ( کژ )
کمان ( خم )
جوز ( گردو )
گرد ( دایره )
کوه ( کوژ سطح زمین )
کژواره= ( برامده، کمانه )
گوژیدن = خمیدن.
غوژ کردن ( لری ) =گِرد شدن ازسرما
( قوز ) که برای کمر میگویند ، گوژپُشت
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

《این واژه از زبان پارسی، به زبان های دیگر راه یافته. 》


کلمات دیگر: