مترادف تری : تازگی، رطوبت، طراوت ، طراوت، شادابی
متضاد تری : خشکی، پژمردگی، پلاسیدگی
wetness, freshness
تازگی، رطوبت، طراوت ≠ خشکی، پژمردگی، پلاسیدگی
۱. تازگی، رطوبت، طراوت ≠ خشکی، پژمردگی، پلاسیدگی
۲. طراوت، شادابی
تری . (اِخ ) مرکز بخشی است در ولایت تارب واقع در پیرنه ٔ علیای فرانسه و بر کنار رود بائیز که 1130 تن سکنه دارد و رجوع به تارب شود.
تری . [ ت َ ] (اِ) با یاء مجهول دیوار بسیار بلند و سدی که در پیش چیزی بکشند. (برهان ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). بندروغ . (ناظم الاطباء). و رجوع به ترا شود.
تری . [ ت َ رْی ْ ] (ع مص ) درنگ نمودن . (منتهی الارب ). درنگی نمودن و سستی کردن .(ناظم الاطباء): تری فی الامر؛ تراخی فیه . (المنجد).
فردوسی .
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
نظامی .
نظامی .
نظامی .
رودکی .
فرخی .
(از لغت نامه ٔ اسدی بی نام شاعر).
خاقانی .
نظامی .
نظامی .
نظامی .
ملاطغرا (ازآنندراج ).
صائب (ایضاً).
صائب (ایضاً).
محمد سعید اشرف (ایضاً).
محمد سعید اشرف (ایضاً).
میراللهی همدانی (ایضاً).
تری . [ ت ُرْ را ] (ع ص ، اِ) دست بریده . (منتهی الارب ). دست بریده شده . (ناظم الاطباء). التری من الایدی ؛ المقطوعة. (المنجد).
۱پوست کندن گردو با چوب دستی ۲قطعات تیغ گونه ی حصیر ۳چوب تخته ...
نهیب – تشر