مترادف سرپنجگی : زورمندی، دلاوری، قدرتمندی، تسلط
سرپنجگی
مترادف سرپنجگی : زورمندی، دلاوری، قدرتمندی، تسلط
مترادف و متضاد
زورمندی، دلاوری، قدرتمندی، تسلط
فرهنگ فارسی
۱ - قدرت توانایی . ۲ - دلاوری شجاعت .
لغت نامه دهخدا
سرپنجگی. [ س َ پ َ ج َ / ج ِ ] ( حامص مرکب ) قوت و توانایی. ( آنندراج ). پهلوانی :
نه روزی به سرپنجگی میخورند
که سرپنجگان تنگ روزی ترند.
سپاس خداوند توفیق گوی.
عاجز نفس فرومایه چه مردی چه زنی.
کاین به سرپنجگی ظاهر جسمانی نیست.
نه روزی به سرپنجگی میخورند
که سرپنجگان تنگ روزی ترند.
سعدی.
به سرپنجگی کس نبرده ست گوی سپاس خداوند توفیق گوی.
سعدی.
لاف سرپنجگی و دعوی مردی بگذارعاجز نفس فرومایه چه مردی چه زنی.
سعدی.
پنجه دیو به بازوی ریاضت بشکن کاین به سرپنجگی ظاهر جسمانی نیست.
سعدی.
فرهنگ عمید
۱. زورمندی.
۲. دلاوری.
۳. زبردستی.
۲. دلاوری.
۳. زبردستی.
پیشنهاد کاربران
سرپنجه گی
کلمات دیگر: