کلمه جو
صفحه اصلی

سرافکندگی


مترادف سرافکندگی : خجلت، خواری، شرمندگی، شرمساری، مذلت

متضاد سرافکندگی : سربلندی

فارسی به انگلیسی

contempt, humiliation, shame

shamefulness


مترادف و متضاد

submission (اسم)
واگذاری، سرافکندگی، تابع، انقیاد، تسلیم، تفویض، اطاعت، فرمان برداری، اظهار اطاعت

shame (اسم)
سرافکندگی، ننگ، عار، فضاحت، خجالت، خجلت، ازرم، شرم، شرمساری

abashment (اسم)
ژولیدگی، سرافکندگی

confusion (اسم)
ژولیدگی، سرافکندگی، پریشانی، گیجی، اغتشاش، دست پاچگی، درهم و برهمی، اغفال، اشتباهی گرفتن، اسیمگی

humbleness (اسم)
سرافکندگی، فروتنی، خشوع

lowliness (اسم)
سرافکندگی، فروتنی، بی ادبی

mortification (اسم)
سرافکندگی، ریاضت، رنج، فساد، خجلت

resignation (اسم)
واگذاری، سرافکندگی، استعفا، کناره گیری، تسلیم، تفویض

خجلت، خواری، شرمندگی، شرمساری، مذلت ≠ سربلندی


فرهنگ فارسی

۱ - شرمساری خجلت . ۲ - فروتنی تواضع .

فرهنگ معین

( ~ . اَ کَ دَ یا دِ ) (حامص . ) ۱ - شرمساری . ۲ - فروتنی .

لغت نامه دهخدا

سرافکندگی. [ س َاَ ک َ دَ / دِ ] ( حامص مرکب ) حالت به زیر افکندن سربخاطر تواضع یا شرم. شرمندگی. شرمساری :
مه نو ز راه سرافکندگی
به گوش اندرون حلقه بندگی.
فردوسی.
دلیری است هنجار لشکرکشی
سرافکندگی نیست در سرکشی.
نظامی.
مبین سرو را در سرافکندگی
چنان شاه را درچنین بندگی.
نظامی.
سرافکندگی کن که زلف نگار
سرافرازیش در سرافکندگی است.
خواجوی کرمانی.

فرهنگ عمید

۱. شرمساری، شرمندگی.
۲. فروتنی.

واژه نامه بختیاریکا

سر آ زیری
تنا؛ سرکو


کلمات دیگر: