مترادف خمخانه : شراب خانه، میخانه، میکده، خمکده، خمستان، شرابکده، رسومات
خمخانه
مترادف خمخانه : شراب خانه، میخانه، میکده، خمکده، خمستان، شرابکده، رسومات
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - سردابی که خمهی باده را در آنجا گذارند . ۲ - میخانه میکده . ۳ - عالم تجلیات که در قلب است مهبط غلبات عشق .
فرهنگ معین
(خُ نِ ) (اِمر. ) ۱ - سردابی که خم های باده را در آن جا گذارند. ۲ - میخانه ، میکده .
لغت نامه دهخدا
خمخانه. [ خ ُ ن َ / ن ِ ] ( اِ مرکب ) شرابخانه. میکده. میخانه. ( ناظم الاطباء ). شرابخانه به اعتبار آنکه اکثر در شرابخانه خمها نهاده اند. ( غیاث اللغات ) :
بر بدیهه خر خمخانه براه.
درد پر خوردیم اکنون صاف میباید مزید.
بام خمخانه نیلی به تبر بگشائید.
کف بر قدح دردانه ها از عقد جوزا ریخته.
پاسخش را آب لعل و کشتی زر ساختند.
عشق خمخانه را روان بگشاد.
درین خمخانه رندان بت از بتگر نمیدانم.
کآنها که بمردند گل کوزه گرانند.
تا مریدان تو در رقص و تمنی آیند.
شرابم ز خمخانه ٔدیگر است.
ما را ز خیال تو چه پروای شرابست
خم گو سر خود گیر که خمخانه خرابست.
می ز خمخانه بجوش آمد می باید خواست.
شرابی خور که در کوثر نباشد.
بر بدیهه خر خمخانه براه.
سوزنی.
اندرین خمخانه صافی از پی درد است و مادرد پر خوردیم اکنون صاف میباید مزید.
خاقانی.
دل کبود است ز نیل فلک ار بتوانیدبام خمخانه نیلی به تبر بگشائید.
خاقانی.
رضوانکده خمخانه ها حوض چنان پیمانه هاکف بر قدح دردانه ها از عقد جوزا ریخته.
خاقانی.
هاتف خمخانه داد آواز کای جمعالصبوح پاسخش را آب لعل و کشتی زر ساختند.
خاقانی.
الصبوح الصبوح می گفتم عشق خمخانه را روان بگشاد.
خاقانی.
بمسجد بنگر از بت باز می دانستم اکنون درین خمخانه رندان بت از بتگر نمیدانم.
عطار.
ساقی بده آن کوزه خمخانه به درویش کآنها که بمردند گل کوزه گرانند.
سعدی.
سر بخمخانه تشنیع فروخواهم برد.سعدی ( بدایع ).
دلق و سجاده و ناقوس بخمخانه فرست تا مریدان تو در رقص و تمنی آیند.
سعدی ( بدایع ).
سرم مست پیمانه دیگر است شرابم ز خمخانه ٔدیگر است.
نزاری قهستانی.
بر دست ساقیان سحاب از خمخانه و بل وطل اقداح لاله بر شراب می گرداند. ( ترجمه محاسن اصفهان ص 99 ).ما را ز خیال تو چه پروای شرابست
خم گو سر خود گیر که خمخانه خرابست.
حافظ.
روزه یکسو شد و عید آمد و دلها برخاست می ز خمخانه بجوش آمد می باید خواست.
حافظ.
بیا ای شیخ و از خمخانه ماشرابی خور که در کوثر نباشد.
حافظ.
فرهنگ عمید
۱. خانه یا سردابی که خم های شراب را در آنجا می گذارند، جایی که شراب می اندازند.
۲. [مجاز] میکده، میخانه.
۳. (تصوف ) عالم تجلیات که در قلب است، عالم غلبۀ عشق.
۲. [مجاز] میکده، میخانه.
۳. (تصوف ) عالم تجلیات که در قلب است، عالم غلبۀ عشق.
پیشنهاد کاربران
می خانه. می کده. اسکولپ
کلمات دیگر: