مترادف ریب : اشتباه، تردید، حقه، ریو، سالوس، شبهه، شک، ظاهرنمایی، فریب
ریب
مترادف ریب : اشتباه، تردید، حقه، ریو، سالوس، شبهه، شک، ظاهرنمایی، فریب
مترادف و متضاد
اشتباه، تردید، حقه، ریو، سالوس، شبهه، شک، ظاهرنمایی، فریب
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) دودمی شدن شک کردن . ۲ - ( اسم ) دودلی تردید . ۳ - ( اسم ) شک شبهه . ۴ - تهمت . ۵ - حاجت نیاز .
جمع ریبه . یا ماخوذ از تازی به صورت مفرد .
جمع ریبه . یا ماخوذ از تازی به صورت مفرد .
فرهنگ معین
(رَ یا رِ یْ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) دو دل شدن . ۲ - (اِمص . ) دو دلی . ۳ - (اِ. ) شک .
لغت نامه دهخدا
ریب. [ رَ ] ( ع اِ ) حوادث زمانه. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). گردش روزگار. ( دهار ) ( از اقرب الموارد ). حوادث روزگار. ( صراح اللغة ).
- ریب المنون ؛ سختی های زمانه. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ). حوادث روزگار. ( غیاث اللغات ) ( ترجمان القرآن ). حوادث و اسباب موت. ( مجمل اللغة ) :
صحن خانه پر ز خون شد زن نگون
مرد او و برد جان ریب المنون.
عقل کلی ایمن از ریب المنون.
نه ریبی بجز حکمتش مردمی را
نه عیبی بجز همتش برتری را.
شیر میدان مر ورا بی ریب و شک.
هست حق و نیست در وی هیچ ریب.
کلید گنج سعادت قبول اهل دل است
مباد آنکه در این نکته شک و ریب کند.
- بی ریب و ریا ؛ بی شک و شبهه و بدون تردید و مکر. ( ناظم الاطباء ).
ریب. [ رَ ] ( ع مص ) در شک افکندن کسی راو گمان بردن در وی شک را و تهمت کردن وی را و ناپسندی دیدن از وی. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). به شک افکندن. ( ترجمان القرآن جرجانی ). به گمان افکندن ).( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ) ( مجمل اللغة ) ( المصادر زوزنی ). || ناخوش آمدن کار کسی مرد دیگری را و در شک افکندن. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ).
ریب. [ ی َ ] ( ع اِ ) ج ِ ریبَة. ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || مأخوذ از تازی به صورت مفرد :
ای فلک قدر یقین دان که بر مدحت تو
نیست در شاعری من نه ریا و نه ریب.
- ریب المنون ؛ سختی های زمانه. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ). حوادث روزگار. ( غیاث اللغات ) ( ترجمان القرآن ). حوادث و اسباب موت. ( مجمل اللغة ) :
صحن خانه پر ز خون شد زن نگون
مرد او و برد جان ریب المنون.
مولوی.
عقل جزوی گاه خیره گه نگون عقل کلی ایمن از ریب المنون.
مولوی.
|| شک. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء )( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) ( دهار ) ( ترجمان القرآن چ دبیرسیاقی ص 54 ) ( اقرب الموارد ). گمان. ( مهذب الاسماء ). شبهه. تردید. دودلی. ( فرهنگ فارسی معین ). تردید. شک.شبهه. ( ناظم الاطباء ) : نه ریبی بجز حکمتش مردمی را
نه عیبی بجز همتش برتری را.
ناصرخسرو.
ور پلنگ و گرگ را افکند شک شیر میدان مر ورا بی ریب و شک.
مولوی.
هرچه گفتت آن رسول پاک جیب هست حق و نیست در وی هیچ ریب.
مولوی.
- ریب کردن ؛ به تردید افتادن. دودل و مردد شدن : کلید گنج سعادت قبول اهل دل است
مباد آنکه در این نکته شک و ریب کند.
حافظ.
|| حاجت. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( مهذب الاسماء ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( فرهنگ فارسی معین ). || تهمت. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). تهمت و ظنت. ( از اقرب الموارد ). || آنچه در شک افکند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).- بی ریب و ریا ؛ بی شک و شبهه و بدون تردید و مکر. ( ناظم الاطباء ).
ریب. [ رَ ] ( ع مص ) در شک افکندن کسی راو گمان بردن در وی شک را و تهمت کردن وی را و ناپسندی دیدن از وی. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). به شک افکندن. ( ترجمان القرآن جرجانی ). به گمان افکندن ).( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ) ( مجمل اللغة ) ( المصادر زوزنی ). || ناخوش آمدن کار کسی مرد دیگری را و در شک افکندن. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ).
ریب. [ ی َ ] ( ع اِ ) ج ِ ریبَة. ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || مأخوذ از تازی به صورت مفرد :
ای فلک قدر یقین دان که بر مدحت تو
نیست در شاعری من نه ریا و نه ریب.
ریب . [ رَ ] (ع اِ) حوادث زمانه . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). گردش روزگار. (دهار) (از اقرب الموارد). حوادث روزگار. (صراح اللغة).
- ریب المنون ؛ سختی های زمانه . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). حوادث روزگار. (غیاث اللغات ) (ترجمان القرآن ). حوادث و اسباب موت . (مجمل اللغة) :
صحن خانه پر ز خون شد زن نگون
مرد او و برد جان ریب المنون .
عقل جزوی گاه خیره گه نگون
عقل کلی ایمن از ریب المنون .
|| شک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)(آنندراج ) (غیاث اللغات ) (دهار) (ترجمان القرآن چ دبیرسیاقی ص 54) (اقرب الموارد). گمان . (مهذب الاسماء). شبهه . تردید. دودلی . (فرهنگ فارسی معین ). تردید. شک .شبهه . (ناظم الاطباء) :
نه ریبی بجز حکمتش مردمی را
نه عیبی بجز همتش برتری را.
ور پلنگ و گرگ را افکند شک
شیر میدان مر ورا بی ریب و شک .
هرچه گفتت آن رسول پاک جیب
هست حق و نیست در وی هیچ ریب .
- ریب کردن ؛ به تردید افتادن . دودل و مردد شدن :
کلید گنج سعادت قبول اهل دل است
مباد آنکه در این نکته شک و ریب کند.
|| حاجت . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (فرهنگ فارسی معین ). || تهمت . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). تهمت و ظنت . (از اقرب الموارد). || آنچه در شک افکند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
- بی ریب و ریا ؛ بی شک و شبهه و بدون تردید و مکر. (ناظم الاطباء).
- ریب المنون ؛ سختی های زمانه . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). حوادث روزگار. (غیاث اللغات ) (ترجمان القرآن ). حوادث و اسباب موت . (مجمل اللغة) :
صحن خانه پر ز خون شد زن نگون
مرد او و برد جان ریب المنون .
مولوی .
عقل جزوی گاه خیره گه نگون
عقل کلی ایمن از ریب المنون .
مولوی .
|| شک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)(آنندراج ) (غیاث اللغات ) (دهار) (ترجمان القرآن چ دبیرسیاقی ص 54) (اقرب الموارد). گمان . (مهذب الاسماء). شبهه . تردید. دودلی . (فرهنگ فارسی معین ). تردید. شک .شبهه . (ناظم الاطباء) :
نه ریبی بجز حکمتش مردمی را
نه عیبی بجز همتش برتری را.
ناصرخسرو.
ور پلنگ و گرگ را افکند شک
شیر میدان مر ورا بی ریب و شک .
مولوی .
هرچه گفتت آن رسول پاک جیب
هست حق و نیست در وی هیچ ریب .
مولوی .
- ریب کردن ؛ به تردید افتادن . دودل و مردد شدن :
کلید گنج سعادت قبول اهل دل است
مباد آنکه در این نکته شک و ریب کند.
حافظ.
|| حاجت . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (فرهنگ فارسی معین ). || تهمت . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). تهمت و ظنت . (از اقرب الموارد). || آنچه در شک افکند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
- بی ریب و ریا ؛ بی شک و شبهه و بدون تردید و مکر. (ناظم الاطباء).
ریب . [ رَ ] (ع مص ) در شک افکندن کسی راو گمان بردن در وی شک را و تهمت کردن وی را و ناپسندی دیدن از وی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). به شک افکندن . (ترجمان القرآن جرجانی ). به گمان افکندن ).(تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (مجمل اللغة) (المصادر زوزنی ). || ناخوش آمدن کار کسی مرد دیگری را و در شک افکندن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
ریب . [ ی َ ] (ع اِ) ج ِ ریبَة. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || مأخوذ از تازی به صورت مفرد :
ای فلک قدر یقین دان که بر مدحت تو
نیست در شاعری من نه ریا و نه ریب .
- بی ریب ؛ بدون شک :
دجال چیست عالم و شب چشم کور اوست
وین روز چشم روشن اویست بی ریب .
رجوع به ریبة و رَیب شود.
ای فلک قدر یقین دان که بر مدحت تو
نیست در شاعری من نه ریا و نه ریب .
سنایی .
- بی ریب ؛ بدون شک :
دجال چیست عالم و شب چشم کور اوست
وین روز چشم روشن اویست بی ریب .
ناصرخسرو.
رجوع به ریبة و رَیب شود.
فرهنگ عمید
شک، گمان.
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی رَیْبَ: شک - قلق و اضطراب ( ریب المنون به معنای اضطراب مرگ است )
معنی رِیبَةً: شک - قلق و اضطراب ( ریب المنون به معنای اضطراب مرگ است )
معنی رَیْبِهِمْ: شکشان - قلق و اضطرابشان ( ریب المنون به معنای اضطراب مرگ است )
تکرار در قرآن: ۳۶(بار)
شکّ. در مجمع گوید: ریب به معنی شک است و بعضی بدترین شک گفتهاند. در اقرب و قاموس شکّ، تهمت،ظنّ و حاجت معنی شده است ولی قرآن آن را در شک به کار برده و شاید در بعضی تهمت و اضطراب قلب نیز مراد باشد چنانکه خواهیم گفت. ، . افعال این ماده در قرآن مجید همه از افتعال آمده و ان چنانکه در اقرب گفته به شکّ افتادن و شمّکردن است و اگر با «باء» همراه باشد مثل «ارتاب به فلان» به معنی تهمت زدن میآید. در بعضی آیات کلمه «مُریب» صفت «شکّ» آمده مثل ، ، . در این صورت شکّی که شکّ آوردنده است یعنی چه؟ ممکن است مراد از آن تأکید باشد یعنی شکّ سخت. و احتمال دارد منظور تهمت و سوء ظن باشد یعنی چنان در شکّیم که موجب میشود تو را متّهم کنیم. و به تو سوء ظن داشته باشیم. زمخشری ریب را قلق و تشویق قلب گفته است و گوید: حقیقت ریبة قلق و اضطراب قلب و از آن است آنچه حسن بن علی علیه السلام گوید از رسول خدا صلی اللّه علیه و اله و سلم شنیدم میفرمود «دع ما یریبک الی مالا یریبک» بنابر قول زمخشری معنی «شک مریب» شک اضطراب آور است. مرتاب اسم فاعل است به معنی شک کننده . * در مجمع منون را موت گفته و گوید به معنی دهرهم میآید: ریب ظاهراً به معنی قلق و اضطراب است چنانکه از زمخشری مقل شد و بیضاوی نیز گفته است یعنی بلکه میگویند شاعر است برای او منتظر مرگ باشیم تا مثلشعرای دیگر بمیرد و از او راحت شویم. صحاح. اقرب ریب المنون را حوادث روزگار گفتهاند. (که شخص را مضطرب میکنند). * . ریبه چنانکه راغب و جوهری گفته اسم مصدر است از ریب یعنی ساختمانی که ساختهاند پیوسته مایه اضطراب دلهایشان است تاوقتیکه دلهایشان پاره پاره شود.
معنی رِیبَةً: شک - قلق و اضطراب ( ریب المنون به معنای اضطراب مرگ است )
معنی رَیْبِهِمْ: شکشان - قلق و اضطرابشان ( ریب المنون به معنای اضطراب مرگ است )
تکرار در قرآن: ۳۶(بار)
شکّ. در مجمع گوید: ریب به معنی شک است و بعضی بدترین شک گفتهاند. در اقرب و قاموس شکّ، تهمت،ظنّ و حاجت معنی شده است ولی قرآن آن را در شک به کار برده و شاید در بعضی تهمت و اضطراب قلب نیز مراد باشد چنانکه خواهیم گفت. ، . افعال این ماده در قرآن مجید همه از افتعال آمده و ان چنانکه در اقرب گفته به شکّ افتادن و شمّکردن است و اگر با «باء» همراه باشد مثل «ارتاب به فلان» به معنی تهمت زدن میآید. در بعضی آیات کلمه «مُریب» صفت «شکّ» آمده مثل ، ، . در این صورت شکّی که شکّ آوردنده است یعنی چه؟ ممکن است مراد از آن تأکید باشد یعنی شکّ سخت. و احتمال دارد منظور تهمت و سوء ظن باشد یعنی چنان در شکّیم که موجب میشود تو را متّهم کنیم. و به تو سوء ظن داشته باشیم. زمخشری ریب را قلق و تشویق قلب گفته است و گوید: حقیقت ریبة قلق و اضطراب قلب و از آن است آنچه حسن بن علی علیه السلام گوید از رسول خدا صلی اللّه علیه و اله و سلم شنیدم میفرمود «دع ما یریبک الی مالا یریبک» بنابر قول زمخشری معنی «شک مریب» شک اضطراب آور است. مرتاب اسم فاعل است به معنی شک کننده . * در مجمع منون را موت گفته و گوید به معنی دهرهم میآید: ریب ظاهراً به معنی قلق و اضطراب است چنانکه از زمخشری مقل شد و بیضاوی نیز گفته است یعنی بلکه میگویند شاعر است برای او منتظر مرگ باشیم تا مثلشعرای دیگر بمیرد و از او راحت شویم. صحاح. اقرب ریب المنون را حوادث روزگار گفتهاند. (که شخص را مضطرب میکنند). * . ریبه چنانکه راغب و جوهری گفته اسم مصدر است از ریب یعنی ساختمانی که ساختهاند پیوسته مایه اضطراب دلهایشان است تاوقتیکه دلهایشان پاره پاره شود.
wikialkb: ریشه_ریب
پیشنهاد کاربران
شک، تردید
رَیب یعنی : توَهُّم همراه با شَکّ است .
توَهُّم یعنی :در فارسی یعنی � گمان و پندار � . پدیدآمدن و حُدُوث صورت ، شکل و قیافه ی چیزی در ذهن بدون اراده ، چه آن چیز وجود خارجی داشته باشد و یا وجود خارجی نداشته باشد .
شکّ : در فارسی یعنی � دودلی � ، که در مقابل یقین می باشد.
از ترکیب دو واژه ی � شکّ � و � توهم � معنای � ریب � حاصل می گردد . در قرآن کریم آمده است � لا ریبَ فیه � . یعنی آیات قرآن نه براساس � دودلی � و نه بر اساس � گمان � از جانب خداوند متعال فرود نیامده اند .
توَهُّم یعنی :در فارسی یعنی � گمان و پندار � . پدیدآمدن و حُدُوث صورت ، شکل و قیافه ی چیزی در ذهن بدون اراده ، چه آن چیز وجود خارجی داشته باشد و یا وجود خارجی نداشته باشد .
شکّ : در فارسی یعنی � دودلی � ، که در مقابل یقین می باشد.
از ترکیب دو واژه ی � شکّ � و � توهم � معنای � ریب � حاصل می گردد . در قرآن کریم آمده است � لا ریبَ فیه � . یعنی آیات قرآن نه براساس � دودلی � و نه بر اساس � گمان � از جانب خداوند متعال فرود نیامده اند .
کاذب - قلابی
کلمات دیگر: