کلمه جو
صفحه اصلی

دولتمندی


مترادف دولتمندی : تمکن، تنعم، توانگری، ثروت، غنا، بختیاری، دولتیاری، سعادتمندی، کامیابی

متضاد دولتمندی : بی نوایی، فقر

فارسی به انگلیسی

wealth(iness)

فارسی به عربی

ثراء

مترادف و متضاد

opulence (اسم)
غنا، وفور، توانگری، دولتمندی

تمکن، تنعم، توانگری، ثروت، غنا ≠ بی‌نوایی، فقر


بختیاری، دولتیاری، سعادتمندی، کامیابی


۱. تمکن، تنعم، توانگری، ثروت، غنا
۲. بختیاری، دولتیاری، سعادتمندی، کامیابی ≠ بینوایی، فقر


فرهنگ فارسی

۱ - سعادتمندی بختیاری . ۲ - توانگری مالداری .

لغت نامه دهخدا

دولتمندی. [ دَ / دُو ل َ م َ ] ( حامص مرکب ) صفت دولتمند. بختوری. خوشبختی. سعادتمندی. ( یادداشت مؤلف ). بختیاری. ( ناظم الاطباء ) :
ز دولتمندی درویش باشد
که بی سرمایه سود اندیش باشد.
نظامی.
|| توانگری و مالداری. ( ناظم الاطباء ). ثروتمندی. تمول. تمکن. داشتن ثروت بسیار. ( یادداشت مؤلف ). و رجوع به دولتمند شود.


کلمات دیگر: