<hr> <b>مترادف سرشکستگی</b> : افت، تحقیر، خواری، خفت، شرمساری، کسرشان، ننگ <br> <hr> <b>متضاد سرشکستگی</b> : سرافرازی <br>

مترادف سرشکستگی : افت، تحقیر، خواری، خفت، شرمساری، کسرشان، ننگ متضاد سرشکستگی : سرافرازی

<div class="boxBd">حالت سر شکسته .<br>خجل از فعلی یا پیش آمدی قبیح . شرم در عقب عملی بد یا پیش آمدی بد .</div>

حالت سر شکسته . خجل از فعلی یا پیش آمدی قبیح . شرم در عقب عملی بد یا پیش آمدی بد .

فرهنگ فارسی

<div class="boxBd">شرمساری، سرافکندگی، خفت وخواری.</div>

شرمساری، سرافکندگی، خفت وخواری.

فرهنگ عمید

فارسی به انگلیسی

<p>افت، تحقیر، خواری، خفت، شرمساری، کسرشان، ننگ ≠ سرافرازی</p>

افت، تحقیر، خواری، خفت، شرمساری، کسرشان، ننگ ≠ سرافرازی

مترادف و متضاد

<div class="boxBd boxLtr"><l w="humiliation">humiliation</l>, <l w="disgrace"> disgrace</l></div>

<div class="boxBd">سرشکستگی. [ س َ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ] ( حامص مرکب ) خجل از فعلی یا پیش آمدی قبیح. شرم در عقب عملی بد یا پیش آمدی بد. خجل ازامری که کسان شخص مرتکب شده اند. ( یادداشت مؤلف ).</div>

سرشکستگی. [ س َ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ] ( حامص مرکب ) خجل از فعلی یا پیش آمدی قبیح. شرم در عقب عملی بد یا پیش آمدی بد. خجل ازامری که کسان شخص مرتکب شده اند. ( یادداشت مؤلف ).

سرشکستگی

فارسی به انگلیسی

مترادف و متضاد

فرهنگ فارسی

لغت نامه دهخدا

فرهنگ عمید