کلمه جو
صفحه اصلی

شکرخند


مترادف شکرخند : تبسم، شکرخنده، لبخند، نوشخند

متضاد شکرخند : نیشخند

فارسی به انگلیسی

smile

مترادف و متضاد

تبسم، شکرخنده، لبخند، نوشخند ≠ نیشخند


فرهنگ فارسی

خنده شیرین، خنده زیرلب، تبسم
۱ - شکر خنده . ۲ - ( صفت ) معشوقی که داری تبسمس شیرین است .

فرهنگ معین

( ~ . خَ ) ۱ - (اِمر. ) تبسم . ۲ - (ص فا. ) معشوقی که دارای تبسم شیرین است .

لغت نامه دهخدا

شکرخند. [ ش َ ک َ / ش َک ْ ک َ خ َ ] ( اِ مرکب ) تبسم و خنده در زیر لب. ( ناظم الاطباء ). کنایه از تبسم باشد. ( انجمن آرا ). کنایه از تبسم باشد یعنی در زیر لب خنده کردن. ( برهان ). تبسم. ( غیاث ). || تبسم خوش آیند. ( ناظم الاطباء ). تبسم و خنده شکرلبان ، و برق و صبح از تشبیهات اوست. ( آنندراج ). خنده بناز. خنده زیبا. نوشخند. خنده سخت از روی نشاط. خنده نرم و شیرین. ( یادداشت مؤلف ) :
بسی پالوده های زعفرانی
به شکّرخندشان دادم نهانی.
نظامی.
زُاستخوانم شد سمندر طوطی از رشک هما
این نیستان شعله زار از برق شکّرخند کیست ؟
عبداللطیف تنها ( از آنندراج ).
|| ( نف مرکب ) آنکه بطرز شیرین و دلپسندی میخندد. آنکه تبسم شیرین دارد.( از یادداشت مؤلف ). آنکه خنده شیرین داشته باشد. ( آنندراج ) :
که شاه نیکوان شیرین دلبند
که خوانندش شکرخایان شکرخند.
نظامی.
به داناییش هفت اختر کمربند
به مولاییش نه گردون شکرخند.
نظامی.
حلاوتهای شیرین شکرخند
نی شهرود را کرده نی قند.
نظامی.
از آن یاقوت و آن دُرّ شکرخند
مفرح ساخته سوداییی چند.
نظامی.
به سحر آن دو بادام کمربند
به لطف آن دو عناب شکرخند.
نظامی.
|| ( اِ مرکب ) سخن آهسته که باتبسم محبت آمیز گفته شود. || هر چیز ملاطفت آمیز و ظریف و دلربا. || ( نف مرکب ) جذب کننده. ( ناظم الاطباء ).


کلمات دیگر: