کلمه جو
صفحه اصلی

تریاکی


مترادف تریاکی : افیونی، معتاد، وافوری ، به رنگ تریاک، تریاک گون

متضاد تریاکی : سالم، غیرمعتاد

فارسی به انگلیسی

addicted to smoking opium, opium-coloured, opium-smokerrostrum, tribune, druggie, [adj.] addicted to smoking opium, [n.] opium- smoker, opium - fiend, freak, junky

addicted to smoking opium, opium - coloured, [n.] opium- smoker, opium - fiend


freak, junky


مترادف و متضاد

صفت ≠ سالم، غیرمعتاد


افیونی، معتاد، وافوری


۱. افیونی، معتاد، وافوری ≠ سالم، غیرمعتاد
۲. بهرنگ تریاک، تریاکگون


فرهنگ فارسی

( صفت ) معتاد بکشیدن یا خوردن تریاک افیونی .
ده کوچکی است از دهستان انگوران در بخش ماه نشان شهرستان زنجان و ۱٠ تن سکنه دارد .

لغت نامه دهخدا

تریاکی. [ ت َ / ت ِرْ ] ( ص نسبی ) افیونی را تریاکی خوانند. ( فرهنگ جهانگیری ). کسی که به افیون خوردن عادت دارد. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). افیونی است. ( برهان ). آنکه مبتلا به خوردن یا کشیدن تریاک است. تریاک کش. وافوری. || ( اصطلاح ) تریاکی چیزی شدن و کردن ، کنایه از مألوف و معتاد چیزی شدن و کردن. ( آنندراج ). تریاکی چیزی بودن ، سخت بدان معتاد بودن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) :
شقایق از آن بر لب جو شده
که تریاکی صحبت او شده.
ملا طغرا ( در تعریف گل کوکنار از آنندراج ).
در مذاقم سخن تلخ گوارا گردید
تا لب لعل تو تریاکی دشنامم کرد.
معز فطرت ( از آنندراج ).
|| به رنگ تریاک ، قهوه ای.

تریاکی. [ ت َرْ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان انگوران در بخش ماه نشان شهرستان زنجان و 10 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).

تریاکی . [ ت َرْ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان انگوران در بخش ماه نشان شهرستان زنجان و 10 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).


تریاکی . [ ت َ / ت ِرْ ] (ص نسبی ) افیونی را تریاکی خوانند. (فرهنگ جهانگیری ). کسی که به افیون خوردن عادت دارد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). افیونی است . (برهان ). آنکه مبتلا به خوردن یا کشیدن تریاک است . تریاک کش . وافوری . || (اصطلاح ) تریاکی چیزی شدن و کردن ، کنایه از مألوف و معتاد چیزی شدن و کردن . (آنندراج ). تریاکی چیزی بودن ، سخت بدان معتاد بودن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
شقایق از آن بر لب جو شده
که تریاکی صحبت او شده .

ملا طغرا (در تعریف گل کوکنار از آنندراج ).


در مذاقم سخن تلخ گوارا گردید
تا لب لعل تو تریاکی دشنامم کرد.

معز فطرت (از آنندراج ).


|| به رنگ تریاک ، قهوه ای .

فرهنگ عمید

۱. کسی که عادت به کشیدن یا خوردن تریاک دارد.
۲. به رنگ تریاک، قهوه ای تیره.

دانشنامه عمومی

تریاکی می تواند به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد.
تریاکی به شخص معتاد به تریاک گفته می شود.
تریاکی (رنگ) نام گونه ای از رنگ است.
تری یاکی نام یک روش آشپزی ژاپنی است.

جدول کلمات

افیونی


کلمات دیگر: