کلمه جو
صفحه اصلی

سرایر


مترادف سرایر : اسرار، رازها، رموز، پوشیده ها، نهان ها، باطن

مترادف و متضاد

۱. اسرار، رازها، رموز
۲. پوشیدهها، نهانها، باطن


فرهنگ فارسی

جمع سریره

جمع سریره پنهانیها و رازها

لغت نامه دهخدا

سرایر. [ س َ ی ِ ] ( ع اِ ) سَرائر. ج ِ سَریرة : در مکنونات و مغیبات سخن گوید و از سرایر و ضمایر نشان دهد. ( سندبادنامه ص 242 ).
غم دل به کس نگویم که بگفت رنگ رویم
تو به صورتم نگه کن که سرایرم بدانی.
سعدی.
همینکه به سری از سرایر بیچون وقوف یابند. ( سعدی ). رجوع به سَریرة شود.

سرائر. [ س َ ءِ ] ( ع اِ ) ج ِ سریرة. پنهانیها و رازها. ( غیاث ) ( آنندراج ). ج ِ سریرة، راز. ( دهار ) ( منتهی الارب ). || در اصطلاح عرفاء سرائر، افنای سالک است در حق و در حال و وصول تام. و نیز گفته شده است از اسمای الهیه است که بَواطن اکوان است. ( از فرهنگ مصطلحات عرفاء سجادی ).
- سرائر الاَّثار ؛ عبارت از اسماء الهیه اند که مظهربواطن اکوانند:
ظاهر اسما بود اکوان بنام
باطن اکوان بود اسما تمام.
؟ ( از فرهنگ مصطلحات سجادی ).
- سرائرالربوبیة ؛ سرائر ربوبیت ، عبارت از ظهور رب است بصور اعیان. ( فرهنگ اصطلاحات عرفاء سجادی ص 217 ).

فرهنگ عمید

= سریرت

سریرت#NAME?


پیشنهاد کاربران

رموز، اسرار


کلمات دیگر: