مترادف ترفه : آسایش، تن آسانی، آسودن، رفاه، رفاه زدگی، اسایش داشتن، آسوده بودن، در رفاه بودن
ترفه
مترادف ترفه : آسایش، تن آسانی، آسودن، رفاه، رفاه زدگی، اسایش داشتن، آسوده بودن، در رفاه بودن
مترادف و متضاد
۱. آسایش، تنآسانی، آسودن، رفاه، رفاهزدگی
۲. اسایش داشتن، آسودهبودن
۳. در رفاه بودن
فرهنگ فارسی
دررفاه و آسای بودن، آسودگی وتن آسایی
۱-( مصدر ) آسودن در رفاه بودن آسایش داشتن . ۲-( اسم ) تن آسایی آسایش . جمع : ترفهات .
آسودگی و دولتمندی . بر آسوده و تن آسان شدن . استراحت و تنعم .
۱-( مصدر ) آسودن در رفاه بودن آسایش داشتن . ۲-( اسم ) تن آسایی آسایش . جمع : ترفهات .
آسودگی و دولتمندی . بر آسوده و تن آسان شدن . استراحت و تنعم .
فرهنگ معین
(تَ رَ فُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) آسایش داشتن .
لغت نامه دهخدا
ترفه. [ ت َ رَف ْ ف ُه ْ ] ( ع مص ) آسودگی و دولتمندی. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). برآسوده و تن آسان شدن. ( ناظم الاطباء ). استراحت و تنعم. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ) : و تمتع و ترفه بغایت کشیده و راهها ایمن و فتنه ساکن شده. ( جهانگشای جوینی ).
ترفة. [ ت ُ ف َ ] (ع اِ) تازگی از نعمت و آسایش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نعمت . (اقرب الموارد). نعمت و فراخی عیش . (از المنجد). || طعام خوشمزه . || تحفه و ارمغان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || تحفه و چیزتازه . (منتهی الارب ). || تندی میانه ٔ لب برین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (بحر الجواهر) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || دزی در ذیل قوامیس عرب این کلمه را مجمر، بخوردان ، عطرسوز معنی کرده است . (دزی ج 1 ص 145).
فرهنگ عمید
۱. در رفاه و آسایش بودن.
۲. آسودگی و تن آسانی.
۲. آسودگی و تن آسانی.
کلمات دیگر: