کلمه جو
صفحه اصلی

عنفوان


مترادف عنفوان : آغاز، ابتدا، اوان، اوایل، اول، بدایت، بدو، شروع

متضاد عنفوان : اختتام، پایان

برابر پارسی : آغاز، سرآغاز

فارسی به انگلیسی

bloom, prime of life, bloom(of yourth), dawn, day, flush, heyday, prime

bloom(of yourth), prime of life


bloom, dawn, day, flush, heyday, prime


مترادف و متضاد

آغاز، ابتدا، اوان، اوایل، اول، بدایت، بدو، شروع ≠ اختتام، پایان


فرهنگ فارسی

اول جوانی، اول هرچیز، اول خوبی چیزی
( اسم ) ۱ - اول جوانی اول شباب ۲ - اول هر چیز .

فرهنگ معین

(عُ فُ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - اول جوانی . ۲ - اول هر چیز.

لغت نامه دهخدا

عنفوان. [ ع ُ ف ُ ] ( ع اِ ) اول هر چیزی و خوبی و حسن آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء )؛ عنفوان شباب ؛ جوانی و یا ابتدای خوبی و بهجت آن. ( از اقرب الموارد ). اول هر چیز و آغاز جوانی. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). لغت عنفوان ، وزن فنعلان است از ماده «عفو» بمعنی خالص و برگزیده و یا وزن فعلوان است از ماده «عنف » بمعنی عدم رفق و مدارا، زیرا ابتدای جوانی دارای حالتی غیر رفق آمیز است. و یا مبدل از ماده «أنف »است ، چنانکه گویند: «اعتنفت الشی ٔ» بمعنی «اًئتنفت الشی ٔ»؛ یعنی از آن چیز استقبال کردم. ( از اقرب الموارد ): هم یخرجون عنفواناً؛ أی اولاً فأولاً؛ یعنی آنان یکی پس از دیگری خارج میشوند. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). عنفو. رجوع به عنفو شود : بسبب مآثر ملکانه که در عنفوان شباب و مطلع عمر از جهت کسب ممالک موروث بجای آورده است... ( کلیله و دمنه ). عنفوان شباب که ذهن و خاطر درغایت حدت و صفا و قریحت و فطنت در کمال نشو و نما باشد. ( سندبادنامه ص 62 ). در طراوت جوانی و عنفوان شباب بود و تجربت نایافته و نیک و بد نادیده. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 153 ). در نفرت جوانی و حسرت امانی و عنفوان زندگانی فروشد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 361 ). اتفاقاً در آن میان جوانی بود که میوه عنفوان شبابش نورسیده. ( گلستان سعدی ). چندانکه مرا شیخ... ابوالفرج بن جوزی... ترک سماع فرمودی و به خلوت و عزلت اشارت کردی عنفوان شبابم غالب آمدی. ( گلستان سعدی ). در عنفوان جوانی چنانکه افتد و دانی. ( گلستان سعدی ). با عنفوان جوانی و حداثت سن ، نقابت سادات علویه به شهر قم و نواحی قم بدو مفوض بوده است. ( تاریخ قم ص 220 ).

فرهنگ عمید

۱. اول جوانی.
۲. اول هر چیز.
۳. اول خوبی چیزی.

پیشنهاد کاربران

بدایت

ابتدای چیزی، اوایل


کلمات دیگر: