مترادف دندانه دار : دندانه دندانه، مضرس
دندانه دار
مترادف دندانه دار : دندانه دندانه، مضرس
فارسی به انگلیسی
toothed, serrate, jagged
jaggy, ragged, saw-toothed, serrate, toothed
فارسی به عربی
متعرج
مترادف و متضاد
دندانهدندانه، مضرس
شکافته، چاک دار، دندانه دار، حاشیه دار
نا هموار، دندانه دار، مضرس
دندانه دندانه، دندانه دار، مضرس
دندانه دار
دندانه دار، دارای دندان مضرس، دندان نما
دندانه دار، گنکره دار
دندانه دار، مضرس، گنکره دار
دندانه دار، شانه ای، شانه دار
دندانه دار، شانه ای، شانه دار
فرهنگ فارسی
دندانه دارنده . مضرس .
لغت نامه دهخدا
دندانه دار. [ دَ دا ن َ / ن ِ ] ( نف مرکب ) دندانه دارنده. مضرس. هر چیز که دارای دندانه ها باشد. ( ناظم الاطباء ). ذوالتضاریس. ( یادداشت مؤلف ) :
چون کنار شمع بینی ساق من دندانه دار
ساق من خایید گویی بند دندان خای من.
خوش نبود خنجر دندانه دار.
چون کنار شمع بینی ساق من دندانه دار
ساق من خایید گویی بند دندان خای من.
خاقانی.
خنجر او ساخته دندان نثارخوش نبود خنجر دندانه دار.
نظامی.
مشرف الاوراق ؛ با برگ های دندانه دار. ( یادداشت مؤلف ).فرهنگ عمید
آنچه دارای دندانه باشد، مانند اره.
کلمات دیگر: