شکیبایی . [ ش ِ
/ ش َ ] (حامص ) بردباری . صبر. تحمل . صبر بسیار و حلم و حوصله . (ناظم الاطباء).آرام گیرندگی . صبر و تحمل کنندگی باشد. (آنندراج ). صبر. اصطبار. صابری . صبوری . شکیب . شکیبا بودن . حلم . بردباری . مصابرت . تحمل . (یادداشت مؤلف )
: سخن چون ز گلنار از آن سان شنید
شکیبایی و خامشی برگزید.
فردوسی .
شکیبایی و خامشی برگزید
نکرد آن سخن بر سپه بر پدید.
فردوسی .
خردمندی و رای و فرهنگ تو
شکیبایی و دانش و سنگ تو.
فردوسی .
شکیبایی و تنگ مانده به دام
به از ناشکیبا رسیدن به کام .
فردوسی .
دل دایه بر آن دلبر همی سوخت
مر او را جز شکیبایی نیاموخت .
(ویس و رامین ).
شکیبایی از لاله رخ دور شد
هوا در دلش نیش زنبور شد.
اسدی .
بررس به کارهابه شکیبایی
زیرا که نصرت است شکیبا را.
ناصرخسرو.
شکیباییش مرغان را پر افشاند
خروس الصبر مفتاح الفرج خواند.
نظامی .
همه جایی شکیبایی ستوده ست
جز این یکجا که صید از من ربوده ست .
نظامی .
کنون وقت شکیباییست مشتاب
که بر بالا به دشواری رود آب .
نظامی .
شه از راه شکیبایی گذر کرد
شکار آرزو را تنگتر کرد.
نظامی .
با فراقت چند سازم برگ تنهاییم نیست
دستگاه صبر و پایاب شکیباییم نیست .
سعدی .
تا نباید گشتنم گرد در کس چون کلید
بر در دل ز آرزو قفل شکیبایی زدم .
سعدی .
مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد
کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی .
حافظ.
پس از چندین شکیبایی شبی یارب توان دیدن
که شمع دیده افروزیم در محراب ابرویت .
حافظ.
-
شکیبایی بردن ؛ صبر و آرام و قرار بردن
: چه رویست آنکه دیدارش بِبُرد از من شکیبایی
گواهی می دهد صورت بر اخلاقش به زیبایی .
سعدی .
-
شکیبایی پیش آوردن ؛ صبر و بردباری گزیدن
: به آخر شکیبایی آورد پیش
که جز آن نمی دید هنجار خویش .
فردوسی .
رجوع به ترکیب شکیبایی پیشه کردن شود.
-
شکیبایی پیشه کردن ؛ صبر و سکوت و آرام پیش گرفتن
: چون روزگار بر تو بیاشوبد
یک چند پیشه کن تو شکیبایی .
ناصرخسرو.
رجوع به شکیبایی پیش آوردن شود.
-
شکیبایی کردن ؛ تصبر. (المصادر زوزنی ) (دهار). صبر و تحمل نمودن .قرار و آرام پیش گرفتن
: شکیبایی کنم چندانکه یک روز
درآید از در مهر آن دل افروز.
نظامی .
به اختیار شکیبایی از تو نتوان کرد
به اضطرار توان بود اگر شکیبایی .
سعدی .
کی شکیبایی توان کردن چو عقل از دست رفت
عاقلی باید که پای اندر شکیبایی کشد.
سعدی .
-
شکیبایی نمودن ؛ شکیبایی کردن . صبر و تحمل نمودن . (یادداشت مؤلف ). تعزی . عزاء. (منتهی الارب ): اعتزام ؛ تحمل و شکیبایی نمودن بر بلا و مصیبت . (منتهی الارب ).
-
ناشکیبایی ؛ عدم تحمل . بیصبری . بیحوصلگی . (ناظم الاطباء). بیصبری . بی آرامی و بی قراری
: اگر صبر نکنم باری سودا و ناشکیبایی را به خود راه ندهم . (تاریخ بیهقی ). رجوع به ماده ٔ ناشکیبایی شود.