کلمه جو
صفحه اصلی

شکیبایی


مترادف شکیبایی : بردباری، تحمل، شکیب، صبر، صبوری، مصابرت

متضاد شکیبایی : ناشکیبایی

فارسی به انگلیسی

patience, fortitude


endurance, fortitude, patience, reserves, tolerance, toleration

فارسی به عربی

امساک , ثبات , صبر

مترادف و متضاد

بردباری، تحمل، شکیب، صبر، صبوری، مصابرت ≠ ناشکیبایی


forbearance (اسم)
خودداری، مدارا، طاقت، تحمل، شکیبایی، امساک

fortitude (اسم)
پایمردی، بردباری، ثبات، شکیبایی، شهامت اخلاقی

patience (اسم)
بردباری، طاقت، عزا، شکیبایی، تاب، صبر، شکیب

sufferance (اسم)
طاقت، انقیاد، شکیبایی، رضایت ضمنی، سکوت موجب رضا

فرهنگ فارسی

بردباری صبوری .

لغت نامه دهخدا

شکیبایی . [ ش ِ / ش َ ] (حامص ) بردباری . صبر. تحمل . صبر بسیار و حلم و حوصله . (ناظم الاطباء).آرام گیرندگی . صبر و تحمل کنندگی باشد. (آنندراج ). صبر. اصطبار. صابری . صبوری . شکیب . شکیبا بودن . حلم . بردباری . مصابرت . تحمل . (یادداشت مؤلف ) :
سخن چون ز گلنار از آن سان شنید
شکیبایی و خامشی برگزید.

فردوسی .


شکیبایی و خامشی برگزید
نکرد آن سخن بر سپه بر پدید.

فردوسی .


خردمندی و رای و فرهنگ تو
شکیبایی و دانش و سنگ تو.

فردوسی .


شکیبایی و تنگ مانده به دام
به از ناشکیبا رسیدن به کام .

فردوسی .


دل دایه بر آن دلبر همی سوخت
مر او را جز شکیبایی نیاموخت .

(ویس و رامین ).


شکیبایی از لاله رخ دور شد
هوا در دلش نیش زنبور شد.

اسدی .


بررس به کارهابه شکیبایی
زیرا که نصرت است شکیبا را.

ناصرخسرو.


شکیباییش مرغان را پر افشاند
خروس الصبر مفتاح الفرج خواند.

نظامی .


همه جایی شکیبایی ستوده ست
جز این یکجا که صید از من ربوده ست .

نظامی .


کنون وقت شکیباییست مشتاب
که بر بالا به دشواری رود آب .

نظامی .


شه از راه شکیبایی گذر کرد
شکار آرزو را تنگتر کرد.

نظامی .


با فراقت چند سازم برگ تنهاییم نیست
دستگاه صبر و پایاب شکیباییم نیست .

سعدی .


تا نباید گشتنم گرد در کس چون کلید
بر در دل ز آرزو قفل شکیبایی زدم .

سعدی .


مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد
کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی .

حافظ.


پس از چندین شکیبایی شبی یارب توان دیدن
که شمع دیده افروزیم در محراب ابرویت .

حافظ.


- شکیبایی بردن ؛ صبر و آرام و قرار بردن :
چه رویست آنکه دیدارش بِبُرد از من شکیبایی
گواهی می دهد صورت بر اخلاقش به زیبایی .

سعدی .


- شکیبایی پیش آوردن ؛ صبر و بردباری گزیدن :
به آخر شکیبایی آورد پیش
که جز آن نمی دید هنجار خویش .

فردوسی .


رجوع به ترکیب شکیبایی پیشه کردن شود.
- شکیبایی پیشه کردن ؛ صبر و سکوت و آرام پیش گرفتن :
چون روزگار بر تو بیاشوبد
یک چند پیشه کن تو شکیبایی .

ناصرخسرو.


رجوع به شکیبایی پیش آوردن شود.
- شکیبایی کردن ؛ تصبر. (المصادر زوزنی ) (دهار). صبر و تحمل نمودن .قرار و آرام پیش گرفتن :
شکیبایی کنم چندانکه یک روز
درآید از در مهر آن دل افروز.

نظامی .


به اختیار شکیبایی از تو نتوان کرد
به اضطرار توان بود اگر شکیبایی .

سعدی .


کی شکیبایی توان کردن چو عقل از دست رفت
عاقلی باید که پای اندر شکیبایی کشد.

سعدی .


- شکیبایی نمودن ؛ شکیبایی کردن . صبر و تحمل نمودن . (یادداشت مؤلف ). تعزی . عزاء. (منتهی الارب ): اعتزام ؛ تحمل و شکیبایی نمودن بر بلا و مصیبت . (منتهی الارب ).
- ناشکیبایی ؛ عدم تحمل . بیصبری . بیحوصلگی . (ناظم الاطباء). بیصبری . بی آرامی و بی قراری : اگر صبر نکنم باری سودا و ناشکیبایی را به خود راه ندهم . (تاریخ بیهقی ). رجوع به ماده ٔ ناشکیبایی شود.

شکیبایی. [ ش ِ / ش َ ] ( حامص ) بردباری. صبر. تحمل. صبر بسیار و حلم و حوصله. ( ناظم الاطباء ).آرام گیرندگی. صبر و تحمل کنندگی باشد. ( آنندراج ). صبر. اصطبار. صابری. صبوری. شکیب. شکیبا بودن. حلم. بردباری. مصابرت. تحمل. ( یادداشت مؤلف ) :
سخن چون ز گلنار از آن سان شنید
شکیبایی و خامشی برگزید.
فردوسی.
شکیبایی و خامشی برگزید
نکرد آن سخن بر سپه بر پدید.
فردوسی.
خردمندی و رای و فرهنگ تو
شکیبایی و دانش و سنگ تو.
فردوسی.
شکیبایی و تنگ مانده به دام
به از ناشکیبا رسیدن به کام.
فردوسی.
دل دایه بر آن دلبر همی سوخت
مر او را جز شکیبایی نیاموخت.
( ویس و رامین ).
شکیبایی از لاله رخ دور شد
هوا در دلش نیش زنبور شد.
اسدی.
بررس به کارهابه شکیبایی
زیرا که نصرت است شکیبا را.
ناصرخسرو.
شکیباییش مرغان را پر افشاند
خروس الصبر مفتاح الفرج خواند.
نظامی.
همه جایی شکیبایی ستوده ست
جز این یکجا که صید از من ربوده ست.
نظامی.
کنون وقت شکیباییست مشتاب
که بر بالا به دشواری رود آب.
نظامی.
شه از راه شکیبایی گذر کرد
شکار آرزو را تنگتر کرد.
نظامی.
با فراقت چند سازم برگ تنهاییم نیست
دستگاه صبر و پایاب شکیباییم نیست.
سعدی.
تا نباید گشتنم گرد در کس چون کلید
بر در دل ز آرزو قفل شکیبایی زدم.
سعدی.
مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد
کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی.
حافظ.
پس از چندین شکیبایی شبی یارب توان دیدن
که شمع دیده افروزیم در محراب ابرویت.
حافظ.
- شکیبایی بردن ؛ صبر و آرام و قرار بردن :
چه رویست آنکه دیدارش بِبُرد از من شکیبایی
گواهی می دهد صورت بر اخلاقش به زیبایی.
سعدی.
- شکیبایی پیش آوردن ؛ صبر و بردباری گزیدن :
به آخر شکیبایی آورد پیش
که جز آن نمی دید هنجار خویش.
فردوسی.
رجوع به ترکیب شکیبایی پیشه کردن شود.
- شکیبایی پیشه کردن ؛ صبر و سکوت و آرام پیش گرفتن :
چون روزگار بر تو بیاشوبد
یک چند پیشه کن تو شکیبایی.

فرهنگ عمید

صبر و بردباری.

دانشنامه عمومی

خویشتن داری یا بردباری یکی از راه های مقاومت انسان در شرایط دشوار است. که می تواند اشاره به پایداری نشان دادن انسان در برابر موقعیت های تحریک یا تاخیر باشد بدون آنکه باعث دلخوری یا خشم یا سایر راه های منفی شود.خویشتن داری نمودی از تحمل هر انسان در زمانی است که وی تحت فشار بوده و بویژه هنگامی که با مشکلات طولانی مدت مواجه شده باشد.خویشتن داری میزان سطحی از تحمل فرد است قبل از اینکه فرد واکنش منفی نشان دهد. همچنین این لغت بمنظور اشاره به صفت و فضیلت ثابت قدم بودن شخص بکار می رود. که متضادهای آن عجله و عجول بودن است.
در روانشناسی تکاملی و علوم اعصاب شناختی خویشتن داری بعنوان یک مشکل تصمیم گیری بین ۲ انتخاب، مثلاً انتخاب پاداش کوچک در کوتاه مدت، یا انتخاب پاداش ارزشمند تر در دراز مدت مورد مطالعه قرار گرفته است. در تمام حیوانات که انسان نیز جزو آنها می باشد، تمایل به پاداش کوتاه مدت بیش از پاداش های طولانی مدت می باشد. با وجودی که غالباً پاداش های طولانی مدت نسبت به پاداشهای کوتاه مدت از مزایای بیشتری برخوردار می باشند.
ویکی پدیای انگلیسی

نقل قول ها

این نوشتار یا بخش نیازمند ویکی سازی است. لطفاً با توجه به راهنمای ویرایش و شیوه نامه آن را ویکی سازی کنید و در پایان این الگو را بردارید.
• «... واصبر علی ما اصابک ان ذلک من عزم الامور؛با استقامت و صبور باش، که این از کارهای مهم و اساسی است».• «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ کانُوا بآیاتِنا یُوقِنُونَ»• و چون شکیبایی کردند و به آیات ما یقین داشتند، برخی از آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما (مردم را) هدایت می کردند.. -> سوره سجده، آیه ۲۴
• «وَ لَنَجْزِیَنَّ الَّذِینَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ»«و قطعاً کسانی را که شکیبایی کردند به بهتر از آنچه عمل کردند، پاداش خواهیم داد.»• -> سوره نحل، آیه ۹۶
• «أُولئِکَ یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ بِما صَبَرُوا وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَهِ السَّیِّئَهَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ»• آنان اند که به (پاس) آنکه صبر کردند و (برای آنکه) بدی را با نیکی دفع می نمایند و از آنچه روزی شان داده ایم انفاق می کنند، دوبار پاداش خواهند یافت. -> سوره قصص، آیه ۵۴
• «إِنَّما یُوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ»• «بی تردید، شکیبایان پاداش خود را بی حساب (و) به تمام خواهند یافت.» -> سوره زمر، آیه ۱۰
• «وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ»• «و صبر کنید که خداوند با شکیبایان است». -> سوره انفال، آیه ۴۶
• «صبر کنید و محزون مباشید؛ زیرا من هر جا می روم محنتی در نیابم.»انجیل برنابا/فصل ۲۱۱(۲)• صد هزاران کیمیا حق آفرید// کیمیایی همچو صبر آدم ندید -> مولوی
• لذت حلوا چه داند ناچشیده طعم صبر //ذوق وصل یار دارد هر که در هجران بود -> بیدل شیرازی
• صبر کن ای دل که صبر سیرت اهل صفاست //چاره عشق احتمال شرط محبت وفاست -> سعدی
• صبر کن ای تن که آن بیداد هجران بگذرد//راحت تن چون که بگذشت آفت جان بگذرد -> انوری
• دل ندارم، صبر بی دل چون کنم//صبر و دل در عشق حاصل چون کنم -> عطار
• هر صبح پای صبر به دامن درآورم//پرگار عجز، گرد سر و تن درآورم• عشقت چو درآمد ز دلم صبر بدر شد //احوال دلم باز دگر باره دگر شد• عهدی بد و دوری که مرا صبر و دلی بود //آن عهد به پای آمد و آن دور به سر شد -> خاقانی
• ما در مقام صبر فشردیم گام خویش //یک گام آن طرف ننهیم از مقام خویش -> وحشی بافقی
• آن را که میسر نشود صبر و قناعت //باید که ببندد کمر خدمت و طاعت -> سعدی
• خانهٔ صبر مرا باز برانداخته ای//تا چه کردم که مرا از نظر انداخته ای؟ -> اوحدی مراغه ای
• صبر است کیمیای بزرگی ها//نستود هیچ دانا صفرا را• ز صبر نردبانت باید کرد /گر زیر خویش خواهی جوزا را• یاری ز صبر خواه که یاری نیست/بهتر ز صبر مر تن تنها را• «صبر از مراد نفس و هوا باید» /این بود قول عیسی شعیا را• در کار صبر بند تو چون مردان/هم چشم و گوش را و هم اعضا را• تا زین جهان به صبر برون نایی/چون یابی آن جهان مصفا را؟• صبر است عقل را به جهان همتا/بر جان نه این بزرگ دو همتا را• گر روی تو به کینه بخواهد شخود/چون عاقلان به صبر بچن ناخنش• هیچ حیله ندانم تو را/با مکر دیو و با سپه کودنش• در هاونی که صبر بکوبد طبیب /چون صبر تلخ تلخ شود هاونش -> ناصر خسرو
• گر دست تضرع به دعا بردارم/بیخ و بن کوه ها ز جا بردارم//لیکن ز تفضلات معبود احد/فاصبر صبرا جمیل را بردارم• ای آینه حسن تو در صورت زیب/گرداب هزار کشتی صبر و شکیب//هر آینه ای که غیر حسن تو بود/خواند خردش سراب صحرای فریب• آزرده ترم گر چه کم آزار ترم/بی یار ترم گر چه وفادار ترم//با هر که وفا و صبر من کردم بیش /سبحان الله به چشم او خوارترم -> ابوسعید ابوالخیر
• صبر بسیار به باید پدر پیر فلک را/تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید• -> سعدی
• «به صبر از بند گردد مرد، رسته// که صبر آمد کلید کار بسته»نظامی• إذا کان الصبر مُرًّا فعاقبته حلوة• اصبر قلیلا فبعد العسر تیسیر وکل أمر له وقت وتدبیر• اصبر لکل مُصِیبةٍ وتجلًّدِ واعلم بأن الدهر غیر مُخَلَّدِ• دواء الدهر الصبر علیه• الصبر صبران: صبر علی ما تکره وصبر علی ما تحب• الصبر مفتاح الفرج• صبرک عن محارم الله أیسر من صبرک علی عذاب الله• صبری علی نفسی ولا صبر الناس علیّ• من صبر ظفر• من لم یصبر علی کلمة سمع کلمات• «گر صبر کنی زغوره حلوا سازی.»• دوزه ن آپارار دایانان مقصده چاتار.«کسی که صبر کند برنده می شود و هرکه شکیبا باشد به مقصد می رسد».• صبر ایله حالوا پیشر ای قورا سندن.• صبرم از جبره.• اصبر عالحصرم تاکلو عنب

جدول کلمات

صبر

پیشنهاد کاربران

بردباری


صبوری بردباری

صبوری

حلم


کلمات دیگر: