خوش قواره خوش ترکیب
خوش پرگار
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
خوش پرگار. [ خوَش ْ / خُش ْ پ َ ] ( ص مرکب ) خوش قواره. خوش ترکیب. ( آنندراج ) :
دور عیش مرکز از پرگار می گردد تمام
شد ز خط عنبرین آن خال خوش پرگارتر.
دور عیش مرکز از پرگار می گردد تمام
شد ز خط عنبرین آن خال خوش پرگارتر.
میرزا صائب ( از آنندراج ).
پیشنهاد کاربران
خوش پرگار: [اصطلاح زور خانه ای] ورزشکار پرسینه، سینه ستبر و پر عضله.
کلمات دیگر: