کلمه جو
صفحه اصلی

پسگفتار

فارسی به انگلیسی

conclusion


پیشنهاد کاربران

موخره در برابر پیشگفتار.
فردوسی در نخستین پسگفتاری که بر شاهنامه نگاشته است تصریح میکند که شاهنامه شامل شصت هزار بیت شعر در بهمن ماه 389ق ( برابر با 378خ ) به پایان رسیده است؛ و اشاره میکند که «جهاندار» تنگدست است و نمیتواند ارج گذاری شایسته از او به عمل آورَد.
سخن گستران بیکران بوده اند ، سخنها بی اندازه پیموده اند
ولیک ارچه بودند ایشــان بسی ، همانا نگفته است از این سان کسی
نمیرم از این پس که من زنده ام ، که تخم سخن را پراکنده ام
هرآنکس که دارد هُش و رای و دین ، پس از مرگ بر من کند آفرین

فردوسی در نخستین پسگفتاری که بر شاهنامه نگاشته است تصریح میکند که شاهنامه شامل شصت هزار بیت شعر در بهمن ماه 389ق ( برابر با 378خ ) به پایان رسیده است؛ و اشاره میکند که «جهاندار» تنگدست است و نمیتواند ارج گذاری شایسته از او به عمل آورَد.

این «جهاندار» تنگدستی که فردوسی از او یاد کرده است امیرمنصور دوم - آخرین امیر سامانی - است که دوسال پیش ازآن به سلطنت رسیده بود و با روی کارآمدنش کشور سامانی گرفتار رقابت قدرت افسران ترک ارتش شد ( که در نوجوانی توسط امرای سامانی خریده شده وارد ارتش کرده شده بودند و به مرور زمان به مراتب بالای ارتش رسیده شده بودند ) . افزون برآن درزمان او خزش بزرگ قبایل ترک ناحیهء سیحون به سوی سمرقند و بخارا دولت سامانی را تهدید به نابودی میکرد. این خزش عملا در سال 377خ تحقق یافت. دراین سال ایلک خان به همدستی یک افسر ترک ارتش سامانی - به نام به فائق - سمرقند را گرفت و تا بخارا پیش رفت، ولی پس از گرفتن بخارا بیمار شد و ماوراءالنهر را رها کرده با سپاهش به ماورای سیحون برگشت. همزمان، محمود سبکتکین که فرماندار غزنه بود از امیرمنصور تقاضا کرد که حاکمیت خراسان را به او واگذار کند. بهانهء محمود دراین تقاضا آن بود که چهارسال پیش ازآن امیر نوح دوم - پدر امیر منصور - حاکمیت خراسان را به سبکتکین پدر محمود داده بود؛ و اینک محمود خواهان بود که در خراسان جانشین پدر متوفایش شود. امیر منصور بخش غربی و شمالی خراسان را درآن اواخر به یک افسر ترک به نام بکتوزون داده بود، و به محمود پیشنهاد کرد که علاوه بر غزنه فرمانداری بخش شرقی خراسان ( شامل تاجیکستان امروزی و شرق افغانستان ) را تحویل بگیرد. ولی محمود که طالب سراسر خراسان بود نیروهایش را برداشته به نیشابور رفت و بکتوزون را بیرون کرده خود در شهر مستقر شد. امیرمنصور چونکه محمود را مردی نیرومند و شایسته میدانست تصمیم گرفت که حکم فرمانداری خراسان و فرماندهی ارتش سامانی را برای وی تنفیذ کند. ولی امیرمنصور را بکتوزون و فائق به غدر گرفته کور و زندانی کرده برادر خردسالش عبدالملک را به سلطنت نشاندند. به دنبال این جریان ایلک خان با همدستی فائق به بخارا لشکر کشید و بخارا را گرفته به عمر دولت سامانی پایان داد. خراسان نیز ازاین پس دردست محمود ماند، و با برچیده شدن دستگاه دولت سامانی عملا سلطان خراسان شد. به قول نویسندهء تاریخ بیهقی: «امیرمحمود، نااندیشیده به آن زودی امیر خراسان شد».

این وقایع زمانی اتفاق می افتاد که فردوسی سرودن شاهنامه را کاملا به پایان رسانده مشغول بازخوانی و تصحیح آن بود؛ و وقتی امیرمنصور گرفتار کودتا شده کور و زندانی شد یکماهی از سرودن پسگفتار شاهنامه می گذشت. این پسگفتار را با هم میخوانیم:
سپاس خداوند دانا کنم /// روان و خرد را توانا کنم
توانا خداوند برهرچه هست /// خداوند بالا و دارای پست
فرستم درود فرستاده اش /// گزینِ گزینانِ آزاده اش
محمد که ازبودنی ها سر او است /// خداوند را از همه روی دوست
که ایزد ز یارانش خشنود باد /// روان بداندیش پردود باد
چو شد آخر این داستان بزرگ /// سخنهای آن خسروان سترگ
بروز سِیُم نی بشب، چاشتگاه /// شده پنج و ده روز ازآن شهر و ماه
که تازیش خوانَد محرم بنام /// وز آزار خوانندش ماه حرام
اگر سال نیز آرزوت آمده است /// نهم سال و هشتاد با سیصد است
مه بهمن و آسمان روز بود /// که کِلکم به این نامه پیروز بود
چو خواهشگری و نیازم نبود /// بر این در ببستم زبان حسود
چو بگذشت سال از برم شصت و پنج /// فزون کردم اندیشهء درد و رنج
به تاریخ شاهان نیاز آمدم /// به پیش اختر دیرساز آمدم
کهن گشت این نامهء باستان /// زگفتار وکردار آن راستان
همی نو کنم نامه ئی زاین نشان /// کجا یادگار است ازآن سرکشان
بُوَد بیت: شش بار بیوَر هزار /// سخنهای شایستهء آبدار
نبیند کسی نامهء پارسی /// دو بیوَر به ابیاتِ هربار سی
که گر بازجویند ازاو بیتِ بَد /// همانا که باشد کم از پنج صد
بزرگان و بادانش آزادگان /// نوشتند یکسر همه رایگان
نشسته نظاره من از دورشان /// توگفتی بُدم پیش مزدورشان
جز احسنت از ایشان نَبُد بهره ام /// بکِفت اندر احسنتشان زهره ام
سرِ بدره های کهن بسته شد /// وازآن بند، روشن دلم خسته شد
از آن نام وَر نامدارانِ شهر /// علی دیلمی بود کاو را است بهر
که همواره کارم به خوبی روان /// همی داشت آن مردِ روشن روان
حُیَیِّ قُتَیبه است از آزادگان /// که ازمن نخواهد سخن رایگان
ازاویَم خور و پوشش و سیم و زر /// از او یافتم جنبش و بال و پر
نِیَم آگه از اصل و فرع و خراج /// همی غلتم اندر میان دواج
جهاندار اگر نیستی تنگدست /// مرا برسرِ گاه بودی نشست
فردوسی دردومین پسگفتارش که پس ازبازخوانی و تصحیح شاهنامه به سال 384خ نگاشته تصریح کرده است که سرایش شاهنامه 30 سال وقت گرفته است.
پس اصولا باید آغاز سرایش شاهنامه درزمان سلطنت امیرمنصور اول ( 340 - 356خ ) بوده باشد.

به این ترتیب آغاز و پایان سرایش شاهنامه تماما در دوران سلطنت سامانی بوده است، و اینکه کسانی نوشته اند فردوسی شاهنامه را برای سلطان محمود سرود راه به هیچ حقیقتی نمیبرد.

در دومین پسگفتار شاهنامه که در زمانی . . .


کلمات دیگر: