کلمه جو
صفحه اصلی

بر خروشیدن

فارسی به انگلیسی

fulminate


فرهنگ فارسی

خروشیدن .

لغت نامه دهخدا

برخروشیدن. [ ب َ خ ُ دَ ] ( مص مرکب ) خروشیدن :
شما برخروشید و اندر نهید
سران را زخون بر سر افسر نهید.
فردوسی.
چو این کرده شد ماکیان و خروس
کجا برخروشد گه زخم کوس.
فردوسی.
همی برخروشید و فریاد خواند
جهان را سراسر سوی داد خواند.
فردوسی.
دادش خورش و لباس پوشید
ماتم زدگانه برخروشید.
نظامی.
رجوع به خروشیدن شود.

پیشنهاد کاربران

بانگ زدن، فریاد کردن، هرا کشیدن


کلمات دیگر: