کلمه جو
صفحه اصلی

سرهنگی

فارسی به انگلیسی

colonelship, colonelcy

colonelcy


فرهنگ فارسی

شغل و رتبه سرهنگ .
عمل سرهنگ ٠ سرداری ٠ مهتری ٠ سروری

لغت نامه دهخدا

سرهنگی. [ س َ هََ ] ( حامص مرکب ) عمل سرهنگ. سرداری. مهتری. سروری :
چون حرز توام حمایل آمود
سرهنگی دیو کی کند سود.
نظامی.
به سرهنگی حمایل کردن تیغ
بسا مه را که پوشد چهره در میغ.
نظامی.
نام خود داغ کرد بر رانش
داد سرهنگی بیابانش.
نظامی.
مرا ملامت دیوانگی و سرهنگی
ترا سلامت پیری و پای برجایی.
سعدی.
رجوع به معانی سرهنگ شود.

دانشنامه عمومی

سرهنگی (طایفه). طایفه سَرهَنگی، یکی از شاخه های طایفه میرشکار می باشد که ازطوایف قدیمی و نسبتاً بزرگ سیستانی در استان سیستان و بلوچستان در ایران می باشند.خطای یادکرد: خطای یادکرد: برچسب تمام کنندهٔ </ref> بدون برچسب <ref> ().
سرهنگی، لغتی است که ریشه آن به منطقه فرهنگی سیستان بر می گردد. بنا به منابع تاریخی، از کلمه سَرهَنگ برای فرماندهان عیاران (سرعیار) در زمان یعقوب لیث صفار استفاده می شده، واحتمالالغتی است پهلوی، که دردورهٔ ساسانیان نیزاستعمال می شده است. اماکلمه "سرهنگی "، در واقع ازلغت فوق الذکرگرفته نشده است !!!، بلکه دراصل جَد طایفه "سرهنگی"، فردی به نام سرنگ بوده که در روستاهای بَزی و آبادی های اطراف آن دارای اموال وزمین های بسیار بوده است و مردم آن روستا برای وی احترام خاصی قائل بوده اند.هنگامی که در سیستان اداره ثبت احوال دایر شد، سرنگ تصمیم می گیرد تا اسم خود را به عنوان نام خانوادگی طایفه و خاندان خود بگذارد، اما، گویامسئول ثبت احوال به اشتباه نام خانوادگی راًسرهنگی"گذاشته و از آن به بعد، افراد این خاندان به سَرهَنگی معروف گردیدند.
بنا به قول اصلی وحقیقی، ریشه کلمه سرهنگی از کلمه سَرِنگ (نوعی گیاه خاص که فقط در سیستان می روید) گرفته شده است. داستان از این قرار است که «جهانی»، جداعلای خاندان سرهنگی و پدرسرنگ، بسیاری ازفرزندانش رادرسن نوباوگی ازدست می دهد؛ وهنگامی که صاحب دوفرزندپسرشد، نام دوگیاه رابرروی آنهاگذاشت تاازبین نروندونسل آنهاهمچون آن دوگیاه ادامه بیابد، گیاهانی که گویاازویژگی آنهامقاومت وانتشاربسیارزیادمی باشند. پس نام یکی ازآنهارا «پکیر» ودیگری را «سَرِنگ» نام نهاد، که نام محلی درگویش سیستانی برای دوگیاه است که در آن نواحی رشد می کنند.
امروزه افراد طایفه سرهنگی، در استان گلستان و شهرستان های گالیکش (به ویژه روستای میرزاپانگ)، کلاله و گنبد زندگی می کنند.

پیشنهاد کاربران

سرهنگی بیابان دادن: بالکنایه او را آزاد و رها کردن و تام الاختیار دادن در بیابان
نام خود کرده داغ بر رانش
داده سرهنگیِ بیابانش
هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص۴۵۰.


کلمات دیگر: