کلمه جو
صفحه اصلی

محاصره کردن


مترادف محاصره کردن : احاطه کردن، درحصار قرار دادن، درتنگنا قراردادن

فارسی به انگلیسی

to besiege


beleaguer, beset, besiege, blockade, cordon, corral, encircle, ring, surround


beleaguer, beset, besiege, blockade, cordon, corral, encircle, ring, surround, to besiege

فارسی به عربی

احط , اربط , حصار , محیط ، إِحَاطَة

مترادف و متضاد

احاطه کردن، درحصار قرار دادن، درتنگنا قراردادن


begird (فعل)
با کمر بند بستن، محاصره کردن

girt (فعل)
محاصره کردن، با تنگ محکم کردن

surround (فعل)
فرا گرفتن، محاصره کردن، محصور کردن، محاصره شده، احاطه شدن

besiege (فعل)
محاصره کردن

gird (فعل)
محاصره کردن، اماده کردن، نیرومند کردن، کمربند بستن

blockade (فعل)
بستن، محاصره کردن، راه بند کردن، سدراه کردن

beleaguer (فعل)
محاصره کردن، احاطه کردن

encompass (فعل)
محاصره کردن، احاطه کردن، دور گرفتن، شامل بودن، دارا بودن، در بر گرفتن، حلقه زدن

environ (فعل)
محاصره کردن، احاطه کردن، دور زدن، دور کسی یا چیزی را گرفتن

seal off (فعل)
محاصره کردن، مهر و موم کردن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) دور شخصی ( یا اشخاصی ) یا محلی را احاطه کردن بطوری که رابط. او ( آنان ) با خارج قطع گردد .

لغت نامه دهخدا

محاصره کردن. [ م ُ ص َ رَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) تنگ فروگرفتن. ( آنندراج ). احصار. شهربند کردن. حصاری ساختن :
اگر محاصره آسمان کند رایت
به یک دو ماهش هر نه حصار بگشاید.
جمال الدین سلمان ( از آنندراج ).

واژه نامه بختیاریکا

بی رَه کِردِن

پیشنهاد کاربران

دوربند کردن. شهربند کردن.

در چنگ گرفتن. در دست گرفتن.

گرد گرفتن

در محاصره انداختن

تحت محاصره درآوردن


کلمات دیگر: