کلمه جو
صفحه اصلی

کز کردن

فارسی به انگلیسی

cower, crouch, huddle, scrunch, to crouch or squat, to shrink

to crouch, to squat, to shrink, to cower, to huddle, to scrunch


cower, crouch, huddle, scrunch


فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - تنگ کردن چیزی را . ۲ - با هم نزدیک نهادن گام را . ۳- خود را جمع کردن و بخود فرو رفتن : ( گنجشک ) دیگری پهلوی او کز کرده خودش را میجورد ) . ۴ - اندوهگین بودن .

لغت نامه دهخدا

کز کردن. [ ک ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) خود را جمع کرده نشستن ، چنانکه کسی در سرما یا مرغی که شپشه دارد. جمع نشستن. چون محزونی یا بیماری در خود فرو رفته نشستن چنانکه مرغ آبله گرفته یا شپشه زده نشیند. مانند مرغی در زیر باران مانده خود را گرد وگردن را میان دو دوش فروکردن. ( یادداشت مؤلف ). خودرا جمع کردن و بخود فرورفتن. ( فرهنگ فارسی معین ).
- در گوشه ای کز کردن ؛ بکنجی خزیدن. ( یادداشت مؤلف ).
- || اندوهگین بودن. ( فرهنگ فارسی معین ).
|| جمع شدن چنانکه سوخته ابریشم و پشم. چون پشم و ابریشم سوختن که چیزی سیاه و ناسوخته برجای ماند. ( یادداشت مؤلف ).

واژه نامه بختیاریکا

لک آوردِن

پیشنهاد کاربران

Sulk


کلمات دیگر: