مترادف مرزی : مربوط به مرز، سرحدی، سرحدنشین
مرزی
مترادف مرزی : مربوط به مرز، سرحدی، سرحدنشین
فارسی به انگلیسی
anal, borderline, frontier
فارسی به عربی
حدود , هامشی
مترادف و متضاد
مرزی
مرزی، کم، حاشیه ای، وابسته به حاشیه
مربوط به مرز
سرحدی
سرحدنشین
۱. مربوط به مرز
۲. سرحدی
۳. سرحدنشین
فرهنگ فارسی
سپاه مرزی
لغت نامه دهخدا
مرزی. [ م َ ] ( ص نسبی ) منسوب به مرز. مربوط به مرز: سپاه مرزی. قرارداد مرزی ، مسائل مرزی. رجوع به مرز به معنی سرحد بین دو مملکت شود.
واژه نامه بختیاریکا
از حبوبات شبیه ماش است
کلمات دیگر: