مترادف محرمانه : سری، مخفی، خصوصی، شخصی، درخفا، مخفیانه، نهانی ، دزدکی، زیرجلی
متضاد محرمانه : علنی
برابر پارسی : پنهانی، نهانی
محرمانه
مترادف محرمانه : سری، مخفی، خصوصی، شخصی، درخفا، مخفیانه، نهانی ، دزدکی، زیرجلی
متضاد محرمانه : علنی
برابر پارسی : پنهانی، نهانی
فارسی به انگلیسی
confidential, [adv.] confidetially
auricular, confidence, confidential, entre nous, huggermugger, inside, intimate, intimately, sub rosa, private, restricted, sneaking
فارسی به عربی
باطنی , خاص , سری , شر , غامض , مغلق
مترادف و متضاد
۱. سری، مخفی
۲. خصوصی، شخصی
۳. درخفا، مخفیانه، نهانی ≠ علنی
۴. دزدکی، زیرجلی
محرمانه، پنهان، رمزی، نهانی، مخفی، اسرار امیز، سرپوشیده، نهان، پوشیده، مجهول
محرمانه، پنهان، نهانی، زیر جلی
محرمانه، اختصاصی، خودمانی، خاص، مستور، پوشیده، مخصوص، خصوصی، خلوت، شخصی
محرمانه، سری
محرمانه، راز دار، دارای ماموریت محرمانه
محرمانه، فراز، مسدود، بسته، محصور
محرمانه، رمزی، مبهم، سری، داخلی، مشکوک، درونی
محرمانه، در پس پرده، مربوط به پشت پردهء نمایش
محرمانه، سری، مخفی
محرمانه، گفتگوی دو بدو
محرمانه، دو بدو
محرمانه
محرمانه، خفا، سرپوشیده
محرمانه
محرمانه
محرمانه
صفت ≠ علنی
سری، مخفی
خصوصی، شخصی
درخفا، مخفیانه، نهانی
فرهنگ فارسی
بطورپنهانی ومانندرازوسر، پوشیده وپنهان
پوشیده و پنهان : محرمانه وارد خانه شد.
پوشیده و پنهان : محرمانه وارد خانه شد.
فرهنگ معین
(مَ رَ نِ ) [ ع - فا. ] (ق . ) به طور سرّی ، به صورت پنهانی .
لغت نامه دهخدا
محرمانه. [ م َ رَ ن َ / ن ِ ] ( ص نسبی ، ق مرکب ) ( از: محرم عربی + انه فارسی ) براز. بی حضور ثالثی. ( یادداشت به خطمرحوم دهخدا ). مخفیانه. پنهانی. پوشیده. به نهانی.
فرهنگ عمید
به طور پنهانی و مانند راز، سرپوشیده و پنهان.
فرهنگ فارسی ساره
نهان
واژه نامه بختیاریکا
زیر به زیرِه
جدول کلمات
سری
پیشنهاد کاربران
در افغانستان می گویند : کس نبیند
از واژه ندیدنی هم می توان بهره برد
خیلی محرمانه : بسیار ندیدنی
از واژه ندیدنی هم می توان بهره برد
خیلی محرمانه : بسیار ندیدنی
سکرت
- اسم مصدر سفارش یا سبارش که در پهلوی به شکلsōbārišn* ثبت شده و در بنگال به شکل سوپارش সুপারিশ supāriśa در معنای توصیه پیشنهاد recommendation به کار میرود از ریشه پهلویک سوبار sōbār* به معنای رایزن پنددان خبره به دست آمده است. مثال: سبارش - سفارش کنید ( اندرز دهید ) که لباس گرم بپوشند.
ب - اسم مصدر سپارش delegation یا سفارش از ستاک **سپاریدن یا سپردن به معنای واگذار کردن نمایندگی دادن to delegate به دست آمده که سپار با پذیرفتن پسوند ایرانی ات به شکل سفارت درمیاید. عرب از ریشه فرضی سفر لغت سفیر را جعل کرده است. مثال: سپارش - سفارش دهید ( بسپرید ) که لباسها را بیاورند.
ب - اسم مصدر سپارش delegation یا سفارش از ستاک **سپاریدن یا سپردن به معنای واگذار کردن نمایندگی دادن to delegate به دست آمده که سپار با پذیرفتن پسوند ایرانی ات به شکل سفارت درمیاید. عرب از ریشه فرضی سفر لغت سفیر را جعل کرده است. مثال: سپارش - سفارش دهید ( بسپرید ) که لباسها را بیاورند.
پوشیده و پنهان
privily
کلمات دیگر: