کلمه جو
صفحه اصلی

کرچ

فارسی به انگلیسی

brooder, broody, cut, brooding

brooding


broody, cut


فرهنگ فارسی

( صفت ) حالت مرغی که آماد. خوابیدن روی تخم است .
نامی است که در کرج به درخت ولیک دهند. این درخت را در مازندران و گرگان ولیک ولک یابلک و در لاهیجان کمار و در کوهپایه گیلان کتو و در بجنورد دلانا و در شمیران و همدان کویج و در خلخال گیچ و در دیلمان و لاهیجان و رود سر مارخ و مرخ و در رامسر و شهسوار کجیل می خوانند.

فرهنگ معین

(کُ) (ص .) حالت مرغی که آمادة خوابیدن روی تخم است .


(کُ یا کَ رَ ) (اِ. ) قاچ ، یک قاچ از خربزه یا هندوانه .
(کُ ) (ص . ) حالت مرغی که آمادة خوابیدن روی تخم است .

(کُ یا کَ رَ) (اِ.) قاچ ، یک قاچ از خربزه یا هندوانه .


لغت نامه دهخدا

کرچ . [ ک َ ] (اِ) گوی گریبان . کَرج . (برهان ). || شکاف گریبان پیراهن و کرته . کَرج . (برهان ) :
بخندد دل ز کرچش زآنکه کرچش
بصورت چون مه نو می نماید.

رضی الدین نیشابوری .


رجوع به کَرج شود.

کرچ . [ ک َ ] (ص ) در لهجه ٔ گیلکی بمعنی ترد و شکننده که زیر دندان صدا کند و این صفت خوب است برای شیرینی ها و امثال آن ، چه برای تری هوا همه چیز در آنجا مرطوب است . (یادداشت مؤلف ).


کرچ . [ ک ِ ] (اِخ ) بندری است در کرانه ٔ شرقی شبه جزیره ٔ کریمه در کنار دریای آزوف . در قدیم در محل کنونی کرچ ، شهر بوسپوروس برپا بود. (از فرهنگ ایران باستان ص 240).
- بوغاز کرچ ؛ همان بوسفور کیمِّری است که دریای آزوف را به دریای سیاه متصل می کند. این بوغاز و رود دُن را در عهد قدیم سرحد اروپا و آسیا می دانستند. (تاریخ ایران باستان ج 1 ص 582 و ج 3 ص 2478). رجوع به تاریخ ایران باستان ج 1 ص 582 شود.


کرچ . [ ک ُ ] (اِ) نامی است که در کرج به درخت ولیک دهند. این درخت را در مازندران و گرگان ، ولیک ، ولک یا بلک و در لاهیجان ، کمار و در کوهپایه ٔ گیلان ، کتو و دربجنورد، دلانا و در شمیران و همدان ، کُویج و در خلخال ، گیچ و در دیلمان لاهیجان و رودسر، مارِخ و مُرِخ ودر رامسر و شهسوار، کِجیل می خوانند. (از جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 236). رجوع به مترادفات کلمه شود.


کرچ . [ ک ُ ] (ص ) مرغ که مستی گونه ای دارد برای خوابیدن بر تخم و جوجه برآوردن . کُرک . (یادداشت مؤلف ). حالت مرغی که آماده ٔ خوابیدن روی تخم است . (فرهنگ فارسی معین ).


کرچ . [ ک ُ / ک َ رَ ] (اِ) تراشه ٔ خربزه و هندوانه و غیر آن . (برهان ) (از ناظم الاطباء). || تریشه . قطعه . پاره . (ناظم الاطباء). رجوع به کِرج شود.


کرچ. [ ک َ ] ( اِ ) گوی گریبان. کَرج. ( برهان ). || شکاف گریبان پیراهن و کرته. کَرج. ( برهان ) :
بخندد دل ز کرچش زآنکه کرچش
بصورت چون مه نو می نماید.
رضی الدین نیشابوری.
رجوع به کَرج شود.

کرچ. [ ک َ ] ( ص ) در لهجه گیلکی بمعنی ترد و شکننده که زیر دندان صدا کند و این صفت خوب است برای شیرینی ها و امثال آن ، چه برای تری هوا همه چیز در آنجا مرطوب است. ( یادداشت مؤلف ).

کرچ. [ ک ُ / ک َ رَ ] ( اِ ) تراشه خربزه و هندوانه و غیر آن. ( برهان ) ( از ناظم الاطباء ). || تریشه. قطعه. پاره. ( ناظم الاطباء ). رجوع به کِرج شود.

کرچ. [ ک ُ ] ( ص ) مرغ که مستی گونه ای دارد برای خوابیدن بر تخم و جوجه برآوردن. کُرک. ( یادداشت مؤلف ). حالت مرغی که آماده خوابیدن روی تخم است. ( فرهنگ فارسی معین ).

کرچ. [ ک ُ ] ( اِ ) نامی است که در کرج به درخت ولیک دهند. این درخت را در مازندران و گرگان ، ولیک ، ولک یا بلک و در لاهیجان ، کمار و در کوهپایه گیلان ، کتو و دربجنورد، دلانا و در شمیران و همدان ، کُویج و در خلخال ، گیچ و در دیلمان لاهیجان و رودسر، مارِخ و مُرِخ ودر رامسر و شهسوار، کِجیل می خوانند. ( از جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 236 ). رجوع به مترادفات کلمه شود.

کرچ. [ ک ِ ] ( اِخ ) بندری است در کرانه شرقی شبه جزیره کریمه در کنار دریای آزوف. در قدیم در محل کنونی کرچ ، شهر بوسپوروس برپا بود. ( از فرهنگ ایران باستان ص 240 ).
- بوغاز کرچ ؛ همان بوسفور کیمِّری است که دریای آزوف را به دریای سیاه متصل می کند. این بوغاز و رود دُن را در عهد قدیم سرحد اروپا و آسیا می دانستند. ( تاریخ ایران باستان ج 1 ص 582 و ج 3 ص 2478 ). رجوع به تاریخ ایران باستان ج 1 ص 582 شود.

فرهنگ عمید

قطعۀ بریده شده از خربزه یا هندوانه، قاش، قاچ: ماند کرچی گفت این را من خورم / تا چه شیرین خربزه ست این بنگرم (مولوی: ۲۴۸ ).
* کرچ کرچ: [قدیمی] قطعه قطعه، تکه تکه، قاش قاش: به تیغ اگر بکند کرچ کرچ پهلویم / به سان خربزۀ نرم دل خموشم من (سیفی بدیعی: لغت نامه: کرچ کرچ ).
ویژگی مرغ خانگی ای که بر روی تخم خوابیده است.

قطعۀ بریده‌شده از خربزه یا هندوانه؛ قاش؛ قاچ: ◻︎ ماند کرچی گفت این را من خورم / تا چه شیرین‌خربزه‌ست این بنگرم (مولوی: ۲۴۸).
⟨ کرچ‌کرچ: [قدیمی] قطعه‌قطعه؛ تکه‌تکه؛ قاش‌قاش: ◻︎ به تیغ اگر بکند کرچ‌کرچ پهلویم / به‌سان خربزۀ نرم دل‌خموشم من (سیفی بدیعی: لغت‌نامه: کرچ‌کرچ).


ویژگی مرغ خانگی‌ای که بر روی تخم خوابیده است.


دانشنامه عمومی

کِرُچْ:(keroch) در گویش گنابادی یعنی خورد کردن با دندان ، ریزه ریزه کردن با دندان


کِرچ (اوکراینی: Керч، روسی: Керчь، تاتار کریمه: Keriç، اسلاویک خاوری کهن: Кърчевъ) شهری است (۲۰۰۱ جمعیت ۱۵۷٬۰۰۰ نفر) در شبه جزیره کرچ در خاور کریمه جای گرفته است.
وب گاه شهر (روسی)
وب بین
Kerch theorized as possible location of Atlantis.
از کانون های مهم صنعتی، صادراتی، توریستی اوکراین است.
نام آن از ریشه اسلاویک خاوری کهن و از واژه کِرک къркъ به معنی گَلو گرفته شده است که از روی تنگه آبی باریک روبروی شهرک گرفته شده است.

دانشنامه آزاد فارسی

کِرْچ (Kerch)
ویرانه های پانتی کاپیم قرن 6 قبل از میلاد واقع در کرج
بندری در کریمه، در اوکراین، واقع در منتهی الیه شرقی شبه جزیرۀ کِرچ، با ۱۷۶هزار نفر جمعیت (۱۹۹۰). مرکز ماهی گیری است و در ناحیۀ معادن سنگ آهن و گاز طبیعی نیز قرار دارد. دارای صنایع تولید آهن و فولاد و کشتی سازی است. کرچ در قرن ۶پ م بنا شد. در قرون وسطا، بخشی از ناحیۀ تجاری جنووا در کریمۀ شرقی بود. عثمانی ها در ۱۴۷۵م آن را تصرف کردند و در ۱۷۸۳ ضمیمۀ روسیه شد.

گویش اصفهانی

تکیه ای: qop
طاری: qop
طامه ای: qop
طرقی: qop / koč
کشه ای: qop
نطنزی: qop / kop


گویش مازنی

/kerch/ ماکیان کرچ - زمین سفت & سنگ چین راهنما & آراسته، شیک، مخالف ژولیده & ترد، شکننده

۱ماکیان کرچ ۲زمین سفت


سنگ چین راهنما


آراسته،شیک،مخالف ژولیده


ترد،شکننده


واژه نامه بختیاریکا

( کُرچ ) گناس؛ خسیس


کلمات دیگر: