مترادف مرق : جوهر، رب، شیره، عصاره، رمق، نا، تاب وتوان، آش، شوربا
مرق
مترادف مرق : جوهر، رب، شیره، عصاره، رمق، نا، تاب وتوان، آش، شوربا
فارسی به انگلیسی
gravy, dripping
عربی به فارسی
غذاي مايعي مرکب از گوشت يا ماهي وحبوبات وسبزي هاي پخته , ابگوشت , شيره گوشت , استفاده نا مشروع
مترادف و متضاد
جوهر، رب، شیره، عصاره
رمق، نا، تابوتوان
آش، شوربا
۱. جوهر، رب، شیره، عصاره
۲. رمق، نا، تابوتوان
۳. آش، شوربا
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - نیزه زدن . ۲ - کندن پشم از پوست . ۳- ( اسم ) پشم و پوست بوی گرفته جمع : امراق .
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
مرق . [ م َ ] (ع اِ) سرود کنیزکان و فرومایگان . (از اقرب الموارد). سرود گدایان . (السامی ). در عبارت ذیل این کلمه آمده اما معنی آن روشن نیست : عجوزه به قرینه بدانست . و به سر کوچه دوید و بطریق اماره گفت از فلان خانه فریاد و ناله ٔ مرق معلق شنیدم . (از العراضه فی الحکایة السلجوقیه از محمدبن نظام حسینی یزدی ص 86). || پوست بوی گرفته . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). گویند انتن من المرق . (اقرب الموارد). || گوشتی که در پوست باز کرده مانده باشد. (منتهی الارب ). || خار خوشه ٔ غله ٔ. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || پشم حلاجی شده . || پشم گوسفندان لاغر و بیمار. (از اقرب الموارد). || گویند اصابه ذلک فی مرقک ؛ یعنی این مصیبت بدو رسید ازجرم تو یا بسبب تو. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، اَمراق (منتهی الارب )، مُروق . (اقرب الموارد).
مرق . [ م َ ] (ع مص ) فراوان کردن مرق و شوربای دیگ را. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). خوردنی بسیار در دیگ کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || بر کندن پشم پوست را،و یا دفن کردن آن را تا پشم و موی آن بریزد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پشم از پوست که در پیرایه برده باشند بر کندن . (تاج المصادر بیهقی ). || با شتاب کسی را با نیزه زدن . || فضله انداختن پرنده . (اقرب الموارد). و رجوع به مروق شود.
مرق . [ م َ رَ ] (اِخ ) دهی است به موصل . (منتهی الارب ). قریه ٔ بزرگی است در راه نصیبین ازموصل ، و فرودگاه قوافل میباشد. (از معجم البلدان ).
مرق . [ م َ رَ ] (ع اِ) شوربا، و مرقة اخص است از آن . (منتهی الارب ). خوردی . (دهار). || آب که از گوشت خارج گردد. (از اقرب الموارد). سس . آب که در غذاهای گوشت دار کنند. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به مرقة شود. || شوربا، و پیش اطبا نخود آب و آبگوشت باشد از هر گوشتی که باشد. (از یادداشت مرحوم دهخدا). || شیرینه که در کشت و پالیز افتد. (منتهی الارب ). آفتی است کشت را. (از اقرب الموارد).
مرق . [ م َ رَ ] (ع مص ) برافتادن بار خرمابن از بسیاری . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). افتادن بار خرمابن پس از اینکه بزرگ شده باشد. (از لسان ). || گنده و تباه وآب شدن تخم مرغ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مرق . [ م َ رَق ق ] (ع اِ) یکی از دو طرف و دو پره ٔ بینی . (از اقرب الموارد). رجوع به مرقان [ م َ رَق ْ قا ] شود.
مرق . [ م ِ ] (ع ص ، اِ) پشم بوی بد گرفته . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
مرق . [ م ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَمرَق . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به امرق شود. گرگان و ذئاب پشم ریخته . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به امرق شود.
مرق . [ م ُ رِق ق ] (ع ص ) نعت فاعلی از ارقاق . رجوع به ارقاق شود. || فرس مرق ؛ اسب رقیق تنک سم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مرق. [ م َ ] ( ع اِ ) سرود کنیزکان و فرومایگان. ( از اقرب الموارد ). سرود گدایان. ( السامی ). در عبارت ذیل این کلمه آمده اما معنی آن روشن نیست : عجوزه به قرینه بدانست. و به سر کوچه دوید و بطریق اماره گفت از فلان خانه فریاد و ناله مرق معلق شنیدم. ( از العراضه فی الحکایة السلجوقیه از محمدبن نظام حسینی یزدی ص 86 ). || پوست بوی گرفته. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). گویند انتن من المرق. ( اقرب الموارد ). || گوشتی که در پوست باز کرده مانده باشد. ( منتهی الارب ). || خار خوشه غله ٔ. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || پشم حلاجی شده. || پشم گوسفندان لاغر و بیمار. ( از اقرب الموارد ). || گویند اصابه ذلک فی مرقک ؛ یعنی این مصیبت بدو رسید ازجرم تو یا بسبب تو. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). ج ، اَمراق ( منتهی الارب )، مُروق. ( اقرب الموارد ).
مرق. [ م َ رَ ] ( ع مص ) برافتادن بار خرمابن از بسیاری. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). افتادن بار خرمابن پس از اینکه بزرگ شده باشد. ( از لسان ). || گنده و تباه وآب شدن تخم مرغ. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
مرق. [ م َ رَ ] ( ع اِ ) شوربا، و مرقة اخص است از آن. ( منتهی الارب ). خوردی. ( دهار ). || آب که از گوشت خارج گردد. ( از اقرب الموارد ). سس. آب که در غذاهای گوشت دار کنند. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). رجوع به مرقة شود. || شوربا، و پیش اطبا نخود آب و آبگوشت باشد از هر گوشتی که باشد. ( از یادداشت مرحوم دهخدا ). || شیرینه که در کشت و پالیز افتد. ( منتهی الارب ). آفتی است کشت را. ( از اقرب الموارد ).
مرق. [ م َ رَق ق ] ( ع اِ ) یکی از دو طرف و دو پره بینی. ( از اقرب الموارد ). رجوع به مرقان [ م َ رَق ْ قا ] شود.
مرق. [ م ِ ] ( ع ص ، اِ ) پشم بوی بد گرفته. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
مرق .[ م َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان برزوک بخش قمصر شهرستان کاشان ، در 36هزارگزی شمال غربی قمصر و در منطقه ٔ کوهستانی سردسیر، با 1400 تن سکنه ، آبش از چشمه سار و 5 رشته قنات و محصولش میوه جات ، غلات ، عسل ، بادام و شغل مردمش زراعت ، گله داری ، مکاری و صنایع دستی زنان قالی بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
فرهنگ عمید
۲. آبگوشت.
دانشنامه عمومی
منطقه ایست در جنوب اصفهان و در ابتدای راه اصفهان به شیراز. فاصلۀ این منطقه تا اصفهان حدود 7 کیلومتر است. وسعت این منطقه 60 کیلومتر مربع و یا 6 میلیون هکتار است.
مرق (ساوه)
مرق (کاشان)
این روستا در دهستان بابا افضل قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱٬۳۰۰ نفر (۴۲۵خانوار) بوده است.
روستای مرق (زادگاه افضل الدین مرقی کاشانی) در۴۲ کیلومتری شمال کاشان از توابع استان اصفهان روستایی خوش آب وهوا با مناظری بسیار زیباو چشم نواز وجود دارد به نام مرق، مرق درلغتنامه دهخدا به معنای آواز کنیزکان گفته شده، روستای مرق در دامنه کوه های سر به فلک کشیده کرکس قرار دارد، منطقه ای بکرو زیبا، کوهستانی با مردمانی که بیشترآن ها کشاورزو کارگر هستند که به شغل دامداری و کشاورزی وباغداری مشغول می باشند. دراین روستاضمن طبیعت بسیاردیدنی ومناظر دلنواز اعم از رودخانه، چشمه، باغات سرسبز و بقعه حکیم وادیب باباافضل الدین مرقی کاشانی وجوددارد. آنچه ازنظرمحققان نزدیک به یقین می باشداین است که باباافضل درقرن ششم دراین روستابدنیاآمده ودرقرن هفتم بدرودحیات گفته است، مدفن آن مرحوم دربلندترین نقطه منتهی الیه غرب روستاواقع است آرامگاه حکیم افضل الدین مرقی ازبناهای عهد مغولی است، در داخل این بقعه دوقبردیده می شود که یکی مرقد افضل الدین است ودیگری به نام پادشاه زنگ شهرت دارد. بنابه روایات پادشاه زنگ هنگام سیروسیاحت در برخورد با باباافضل مجذوب ومرید وی شده وتاآخرعمر در خدمت بابا افضل زیسته و پس ازمرگ درجوار او دفن گردیده است. این حکیم بزرگوارپژوهشگری راستین درشیوه عرفان، اندیشه های نوآیین اوهمچون آذرخشی بودکه جهان فلسفه راروشنی بخشید. روستای مرق در فاصله ۴۰ کیلومتری غرب شهر واقع شده است. این روستا در منطقه ای کوهستانی قرار دارد… در این منطقه کشاورزی بیشتر به صورت باغداری انجام می شود. بیشتر آب موجود در رودخانه ناشی از آبدهی چشمه های اشردون، سپر، لنج لواده و سارمون است. دسترسی به روستای مرق از طریق کاشان و از مسیر جاده کاشان – راوند – سادیان – مرق از طریق یک جاده آسفالته امکان پذیر است. پیشینه تاریخی روستا در خصوص قدمت روستا اقوال گوناگونی وجود دارد که هر یک حکایت از سابقه طولانی سکونت در این روستا دارد. عده ای قدمت روستا را به زمان اسکندر مقدونی نسبت می دهند و دلیل آن را سکه های طلای مکشوفه از قبرستان متروکه محله دروازه می دانند. وجود مدفن شاعر صاحب نام و پر آوازه قرن هشتم هجری، حکیم افضل الدین مرقی معروف به (بابا افضل) در این روستا از دیگر دلایل قدمت روستاست. زمان تولد این شاعر را سال ۵۸۳ و درگذشت آن را سال ۶۶۶ هجری قمری ذکر کرده اند. او تمام عمر خود را در این روستا گذرانده است. نقل شده این شاعر در عصر خواجه نصیرالدین طوسی هلاکو می زیسته و بعضی خواجه نصیر را شاگرد باباافضل دانسته اند، در کتاب بوستان مرق به نقل از استاد نفیسی آمده، «خواجه نصیر نام او را شیخ افضل الدین محمدبن حسن المرقی المعروف بالقاشی آورده است» مدفن او دارای بقعه ای است که زمان ساحت بقعه و مجموعه آن، شامل گنبد هرمی شکل، ایوان و فضاهای جانبی آن، را به زمان صفویه نسبت می دهند. وجود درخت سرو کهنسال در حیات مسجدجامع که سابقه آن را به پیش از دوران زندگی باباافضل برمی گردد، گواه دیگری بر قدمت این روستاست. اعتقاد بر این است که درهای مقبره باباافضل را از چوب های این درخت ساخته اند. محصولات عمده باغی این روستا به ترتیب شامل گردو، بادام و گل محمدی است که باغ های آن به صورت مختلط و سنتی است. منبع اصلی درآمد ساکنان از این سه نوع محصول است. سایر محصولات باغی روستا عبارتند از زردآلو، گیلاس، آلوچه، سیب درختی، انگور، خرمالو، آلو، آلبالو، قیصی و شاه توت است و عمدتاً جنبه خود مصرفی دارد که در این میان تنها محوصل زردآلو به خشکبار تبدیل می شود. محصولات عمده زراعی روستا شامل گندم و جو است؛ که در سطحی معادل ۴۰ هکتار کشت می شود. دیگر محصولات زراعی عبارتند از لوبیا، نخود، شبدر، یونجه و سیب زمینی که جنبه خود مصرفی دارد.
واژه نامه بختیاریکا
پیشنهاد کاربران
با سلام، به فتح میم و را ، شوربا
با تشکر.