کلمه جو
صفحه اصلی

مرور


مترادف مرور : تکرار، دوره، مطالعه، یادآوری، رفتن، طی، عبور، گذر، گذشتن

برابر پارسی : بازبینی، بازنگری، دوباره خواندن، دوباره نگریستن، رفت و آمد

فارسی به انگلیسی

overview, perusal, review, revision, passing, passage, lapse

passing, passage, lapse


overview, perusal, review, revision


فارسی به عربی

خطا , لمحة

عربی به فارسی

گذر , عبور , حق عبور , پاساژ , اجازه عبور , سپري شدن , انقضاء , سفردريا , راهرو , گذرگاه , تصويب , قطعه , نقل قول , عبارت منتخبه از يک کتاب , رويداد , کارکردن مزاج , شد وامد , امد وشد , رفت وامد , عبو ومرور , وساءط نقليه , داد وستدارتباط , کسب , کالا , مخابره , امد وشد کردن , تردد کردن


مترادف و متضاد

۱. تکرار، دوره
۲. مطالعه
۳. یادآوری
۴. رفتن، طی، عبور، گذر، گذشتن


review (اسم)
خلاصه، رژه، عقیده، مرور، مجله، بازدید، نشریه، تجدید نظر

lapse (اسم)
الحاد، خطا، زوال، مرور، انقضاء، لغزش، گذشت زمان، استفاده از مرور زمان، انحراف موقت، ترک اولی، خطابه خواندن

glance (اسم)
نگاه مختصر، مرور، نگاه، برانداز، نظر اجمالی، لمحه، اشاره یا نگاه مختصر، اشاره کردن و رد شدن برق زدن

revision (اسم)
اصلاح، باز بینی، مرور، بازدید، چاپ تازه، چاپ اصلاح شده، تجدید نظر، رسیدگی ثانوی

passing (اسم)
عبور، مرگ، مرور، گذرنده

elapsing (اسم)
مرور

once-over (اسم)
مرور، نظر اجمالی

revisal (اسم)
مرور، تجدید نظر

تکرار، دوره


مطالعه


یادآوری


رفتن، طی، عبور، گذر، گذشتن


فرهنگ فارسی

رفتن و گذشتن، گذرکردن ، مطالعه اجمالی کتاب
( مصدر ) ۱- رفتن گذشتن . ۲- مطالع. سریع کتاب ورساله . یا مرور ایام ( زمان ازمان ) . گذشت روزگار زمان :نیافتم هیچ جیزی گزیده تر بنزدیک او... در مرور ایام وازمان از کتابی وتصنیفی که من در آن جمز کنم و یاد کنم در آن اخبار شهر قم ...

فرهنگ معین

(مُ ) [ ع . ] (مص ل . ) گذشتن ، گذر کردن .

لغت نامه دهخدا

مرور. [ م ُ ] ( ع مص ) گذشتن و رفتن. ( از اقرب الموارد ) ( غیاث ). بگذشتن. ( المصادر زوزنی ). بشدن. ( تاج المصادر بیهقی ). بگذشتن و بشدن. ( دهار ). گذرکردن. مرور أزمنه ، مرور ایام ، مرور اعوام ، مرور ایام و لیالی ، مرور لیالی ، مرور زمان ، مرور شهور و اعوام ، مرور سنین ، از ترکیبات اضافی کلمه است.
- به مرور ؛ کم کم. اندک اندک. تدریجاً. آهسته آهسته. متدرجاً: به مرور دهور، به مرور زمان.
- عبور و مرور ؛ آمد و شد. شد و آی. آی وشو. شو و آی.رفت و آمد.
- مرور زمان ؛ در اصطلاح حقوق جزا، گذشتن مدتی است از تاریخ ارتکاب جرم ( یا تاریخ صدور حکم مجازات ) بدون اینکه مجرم مورد تعقیب قرار گرفته باشد ( یا در صورت صدور حکم ، مجازات در حق او مجری نشده باشد ). در این صورت مجرم تعقیب نشده قابل تعقیب نیست و مجرمی که مجازات در حق او اعمال نشده حکم مجازات در حق او قابل اجرا نخواهد بود. قسمت اول را مرور زمان جرم و قسمت دوم را مرور زمان مجازات نامند. ( فرهنگ حقوقی ). اسقاط حق کیفر دادن مجرم است بسبب گذشتن مدت مقرر درقانون جزا. اسقاط حق مطالبه است از مدیون پس از گذشتن مدت مقرر در قانون آئین دادرسی مدنی.
- || در اصطلاح آئین دادرسی مدنی ؛ عبارت از گذشتن مدتی است که به موجب قانون پس از انقضای آن مدت ، دعوی شنیده نمی شود. ( فرهنگ حقوقی ).
به موجب ماده 737 آئین دادرسی مدنی مرور زمان در کلیه دعاوی راجعه به اموال اعم از منقول و غیرمنقول و حقوق و دیون و منافع و محصول واسباب تملک و ضمان و دعاوی دیگر ده سال است جز در موارد مستثنی شده در قانون و به موجب ماده 738 در دعوی ملکیت یا وقفیت نسبت به عین غیر منقول مدت مرور زمان بیست سال است. مواد 739 و 740 نیز مدت مرور زمان را نسبت به دعاوی مختلف در موارد مختلف معلوم کرده است.
|| ( اِ ) گذار. گذر. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). گذر و محل گذر و جای گذر و عبور و محل رفتن و گذار و خیابان و گذرگاه. ( ناظم الاطباء ).

مرور. [ م ُ ]( ع اِ ) ج ِ مَرّة. ( منتهی الارب ). رجوع به مرة شود.

مرور. [ م ُ ] (ع مص ) گذشتن و رفتن . (از اقرب الموارد) (غیاث ). بگذشتن . (المصادر زوزنی ). بشدن . (تاج المصادر بیهقی ). بگذشتن و بشدن . (دهار). گذرکردن . مرور أزمنه ، مرور ایام ، مرور اعوام ، مرور ایام و لیالی ، مرور لیالی ، مرور زمان ، مرور شهور و اعوام ، مرور سنین ، از ترکیبات اضافی کلمه است .
- به مرور ؛ کم کم . اندک اندک . تدریجاً. آهسته آهسته . متدرجاً: به مرور دهور، به مرور زمان .
- عبور و مرور ؛ آمد و شد. شد و آی . آی وشو. شو و آی .رفت و آمد.
- مرور زمان ؛ در اصطلاح حقوق جزا، گذشتن مدتی است از تاریخ ارتکاب جرم (یا تاریخ صدور حکم مجازات ) بدون اینکه مجرم مورد تعقیب قرار گرفته باشد (یا در صورت صدور حکم ، مجازات در حق او مجری نشده باشد). در این صورت مجرم تعقیب نشده قابل تعقیب نیست و مجرمی که مجازات در حق او اعمال نشده حکم مجازات در حق او قابل اجرا نخواهد بود. قسمت اول را مرور زمان جرم و قسمت دوم را مرور زمان مجازات نامند. (فرهنگ حقوقی ). اسقاط حق کیفر دادن مجرم است بسبب گذشتن مدت مقرر درقانون جزا. اسقاط حق مطالبه است از مدیون پس از گذشتن مدت مقرر در قانون آئین دادرسی مدنی .
- || در اصطلاح آئین دادرسی مدنی ؛ عبارت از گذشتن مدتی است که به موجب قانون پس از انقضای آن مدت ، دعوی شنیده نمی شود. (فرهنگ حقوقی ).
به موجب ماده ٔ 737 آئین دادرسی مدنی مرور زمان در کلیه ٔ دعاوی راجعه به اموال اعم از منقول و غیرمنقول و حقوق و دیون و منافع و محصول واسباب تملک و ضمان و دعاوی دیگر ده سال است جز در موارد مستثنی شده در قانون و به موجب ماده ٔ 738 در دعوی ملکیت یا وقفیت نسبت به عین غیر منقول مدت مرور زمان بیست سال است . مواد 739 و 740 نیز مدت مرور زمان را نسبت به دعاوی مختلف در موارد مختلف معلوم کرده است .
|| (اِ) گذار. گذر. (یادداشت مرحوم دهخدا). گذر و محل گذر و جای گذر و عبور و محل رفتن و گذار و خیابان و گذرگاه . (ناظم الاطباء).


مرور. [ م ُ ](ع اِ) ج ِ مَرّة. (منتهی الارب ). رجوع به مرة شود.


فرهنگ عمید

۱. رفتن، گذشتن، گذر کردن.
۲. مطالعۀ اجمالی کتاب.
۳. سپری شدن.

دانشنامه عمومی

مرور، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان میبد در استان یزد ایران است.
این روستا در دهستان بفروئیه قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱۹ نفر (۹خانوار) بوده است.

فرهنگ فارسی ساره

بازبینی، بازنگری، رفت و آمد


واژه نامه بختیاریکا

( مَروَر * ) خوردنی

پیشنهاد کاربران

گذر/ گذری


واژه *مر mr به معنای رفتن است که در واژه اوستایی مروچ ( مر اوچ ) در سنسکریت म्रुच् mruc به معنای go moveبه کار رفته است. در زبان پارسی از ریشه مر واژگان مرور ( مر اور مانند دستور ) به معنای گذر و مرورگر به معنای browser را ساخته اند. عرب از ریشه فرضی مر ر واژگان جعلی امرار و مستمر و استمرار را ساخته است.



*پیرس: Persian - Pahlavi Words in the Holy Quran by Prof. M. S. Tajar



گذر کردن

بازخوانی

رفت
مرور زمان = رفت زمان یا زمانرفت


کلمات دیگر: