کلمه جو
صفحه اصلی

مرتبه


مترادف مرتبه : بار، پاس، دفعه، ده، کرت، مرحله، مره، درجه، شان، لیاقت، مرتبت، پایه، پایگاه، مقام، منزلت، منصب، رتبه، طبقه، قدر

برابر پارسی : پایه، رده، پایگاه، جایگاه، بار

فارسی به انگلیسی

condition, degree, estate, grade, rank, station, status, [arith.] place, step, time, slot

[arith.] place


degree, rank


storey, floor


time


condition, degree, estate, grade, rank, station, status, step, time


فارسی به عربی

درجة , طلب , مجال , مکان , موقع

مترادف و متضاد

position (اسم)
وضع، موقعیت، مسند، مقام، وضعیت، مرتبه، مکان، شغل، جایگاه، محل، موضع، نهش

time (اسم)
عصر، عهد، فرصت، ساعت، روزگار، زمان، مرتبه، مدت، هنگام، وقت، موقع، گاه، زمانه، حین، ایام

degree (اسم)
درجه، پایه، طبقه، سیکل، مرتبه، رتبه، مرحله، منزلت، زینه، پله، سویه، دیپلم یا درجه تحصیل

dignity (اسم)
بزرگی، برو، مقام، خطر، مرتبه، رتبه، وقار، شان، جاه، سربزرگی

stair (اسم)
درجه، مرتبه، پله، نردبان، پلکانی، پله کان

بار، پاس، دفعه، ده، کرت، مرحله، مره


درجه، شان، لیاقت، مرتبت، پایه، پایگاه، مقام، منزلت، منصب


رتبه، طبقه، قدر


۱. بار، پاس، دفعه، ده، کرت، مرحله، مره
۲. درجه، شان، لیاقت، مرتبت، پایه، پایگاه، مقام، منزلت، منصب
۳. رتبه، طبقه، قدر


فرهنگ فارسی

مقام، منزلت، پایه، مراتب جمع
( اسم ) ۱- مقام منزلت رتبه جمع : مراتب : و مرتب. هر کسی پیدا کرد . ۲- درجه حد : بدرستی وراستی که مولانا ... در کرم و بذل بمرتبهای رسیده است ... ۳- دفعه بار : چار مرتبه پنج مرتبه جمع : مراتب . ۴- طبقه ( ساختمان ) آشکوب .
درست کرده شده

درجه‌ای از توسعۀ فرهنگی در یک دوره که وجه مشخص آن به فنّاوری و مسایل اجتماعی و آیینی یا اعتقادی برمی‌گردد


فرهنگ معین

(مَ تَ بَ یا بِ ) [ ع . مرتبة ] (اِ. ) پایه ، منزلت . ج . مراتب .

لغت نامه دهخدا

مرتبه . [ م َ ت َ ب َ / ب ِ ] (از ع ، اِ) پایه . درجه . مقام . حد. مرحله . اندازه . رتبه : ثمره ٔ این اعتراف و رضا آن است که احاطه کند زیادتی فضل خدا را و دریابد مرتبه ٔ بلند ثواب . (تاریخ بیهقی ص 309). مرتبه ٔ هر کسی پیدا کرد. (مجمل التواریخ ، از فرهنگ فارسی معین ).
پیشتر از مرتبه ٔ عاقلی
غافلی ای بود خوشا غافلی .

نظامی .


کارش از آن درگذشت و به مرتبه ٔ بالاتر رسید. (گلستان ).
تا بدین مرتبه خونخوار نمی باید بود.

وحشی .


|| منزلت رفیع. پایه ٔ بلند. پایگاه رفیع. مقام والا :
بادت جلال و مرتبه چندان که آسمان
هر صبحدم بر آورد از خاورآینه .

خاقانی .


گر پای سگ کویش بر دیده ٔ ما آید
زاین مرتبه بر دیده تشویر توان خوردن .

خاقانی .


فرق ترا درخورد افسر سلطانیت
گر چه بدین مرتبه غیر تو شد کامکار.

خاقانی .


یکی از دوستان قدیمش ... در چنان مرتبه دیدش گفت منت خدای را... (گلستان ).
- مرتبه ٔ احدیت (اصطلاح عرفانی ) ؛ مرتبه ای است که در آن حقیقت وجود در نظر گرفته شود فارغ از هر چیز دیگری ، در این مرتبه کلیه اسماء و صفات مستهلک شوند و این مرتبه را جمعالجمع و حقیقة الحقایق و عماء نیز گویند. (از تعریفات ). و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود.
- مرتبه ٔ الهیة ؛ در نظر گرفتن حقیقت وجود است به شرط جمیع اشیاء لازمه ٔ آن از کلی و جزئی که عبارت است از اسماء و صفات و آن را واحدیت و مقام جمع نامند و چون این مرتبه مظاهر اسمائی را که عبارت از اعیان و حقایق است به کمالاتی که با استعدادات السماء مناسب باشد می رساند آن را مرتبه ٔ ربوبیت نامند و اگر حقیقت وجودفقط به شرط کلیات اشیاء در نظر گرفته شود از آن به رحمن ، رب العقل الاول ، به لوح قضا و ام الکتاب و قلم اعلی تعبیر کنند. و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود.
- مرتبه ٔ انسان کامل ؛ عبارت است از همگی و تمامی مراتب الهیه و کونیه از عقول و نفوس کلیه و جزئیه و مراتب طبیعت تا پایان تنزلات وجود و آن را مرتبه ٔ عمائیه نیز گویند. از این رو مرتبه ٔ انسان کامل مشابه مرتبه الوهیت باشد و فرقی بین این دو مرتبه نیست جز آنکه مرتبه ٔ در الوهیت سخن از ربوبیت و مربوبیت رود. و ازاین لحاظ است که در مرتبه ٔ انسان کامل صحبت از جانشینی و خلافت حق درباره انسان کامل بمیان آید. (از کشاف اصطلاحات الفنون از تعریفات جرجانی ).
- مرتبه ٔ جمعالجمع ؛ مقام وحدت و ظهور است . (غیاث اللغات ). رجوع به سطور قبلی ذیل مرتبه ٔ احدیت شود.
|| (در ساختمان ) طبقه . آشکوب : ساختمان چهارمرتبه یعنی چهارطبقه ، چهارآشکوبه . || بار. دفعه .کرت . راه . مره . نوبت :
هزار مرتبه مانا فزون شنیدستی
که هست یار بد از مار جانگزای بتر.

خاقانی .


|| (در حساب ) در نوشتن اعداد از راست به چپ برای هر رقم مرتبه ای قائل شده اند که نمایان گر ارزش هر رقم است . و به ترتیب از راست به چپ مرتبه اول از 1 تا 9است که آن را مرتبه اول یا یکان یا آحاد گویند و هررقمی که در این مرتبه واقع شود نماینده آحاد است ، ورقمی که در مرتبه ٔ دوم قرار گیرد نماینده ٔ عشرات یادهگان است از 10 تا 99 و رقمی که در مرتبه ٔ سوم واقع شود نماینده ٔ مئات یا صدگان است از 100 تا 999 و به همین ترتیب . مثلاً در عدد 638 رقم اول که در مرتبه ٔآحاد است نماینده ٔ 8 واحد است و رقم دوم که در مرتبه ٔ عشرات است نماینده ٔ 3 عشره یا 30 واحد است و رقم سوم که در مرتبه ٔ مئات است نماینده ٔ 6 مائه یا 600 واحد است .

مرتبه . [ م ُ رَت ْ ت َ ب َ ] (ع ص ) درست کرده شده . (غیاث اللغات ). ترتیب داده شده . منظم . تأنیث مرتب است . رجوع به مرتّب شود. || درجه به درجه داشته شده . (غیاث اللغات ). تأنیث مرتب است . رجوع به مرتّب شود.


مرتبه. [ م َ ت َ ب َ / ب ِ ] ( از ع ، اِ ) پایه. درجه. مقام. حد. مرحله. اندازه. رتبه : ثمره این اعتراف و رضا آن است که احاطه کند زیادتی فضل خدا را و دریابد مرتبه بلند ثواب. ( تاریخ بیهقی ص 309 ). مرتبه هر کسی پیدا کرد. ( مجمل التواریخ ، از فرهنگ فارسی معین ).
پیشتر از مرتبه عاقلی
غافلی ای بود خوشا غافلی.
نظامی.
کارش از آن درگذشت و به مرتبه بالاتر رسید. ( گلستان ).
تا بدین مرتبه خونخوار نمی باید بود.
وحشی.
|| منزلت رفیع. پایه بلند. پایگاه رفیع. مقام والا :
بادت جلال و مرتبه چندان که آسمان
هر صبحدم بر آورد از خاورآینه.
خاقانی.
گر پای سگ کویش بر دیده ما آید
زاین مرتبه بر دیده تشویر توان خوردن.
خاقانی.
فرق ترا درخورد افسر سلطانیت
گر چه بدین مرتبه غیر تو شد کامکار.
خاقانی.
یکی از دوستان قدیمش... در چنان مرتبه دیدش گفت منت خدای را... ( گلستان ).
- مرتبه احدیت ( اصطلاح عرفانی ) ؛ مرتبه ای است که در آن حقیقت وجود در نظر گرفته شود فارغ از هر چیز دیگری ، در این مرتبه کلیه اسماء و صفات مستهلک شوند و این مرتبه را جمعالجمع و حقیقة الحقایق و عماء نیز گویند. ( از تعریفات ). و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود.
- مرتبه الهیة ؛ در نظر گرفتن حقیقت وجود است به شرط جمیع اشیاء لازمه آن از کلی و جزئی که عبارت است از اسماء و صفات و آن را واحدیت و مقام جمع نامند و چون این مرتبه مظاهر اسمائی را که عبارت از اعیان و حقایق است به کمالاتی که با استعدادات السماء مناسب باشد می رساند آن را مرتبه ربوبیت نامند و اگر حقیقت وجودفقط به شرط کلیات اشیاء در نظر گرفته شود از آن به رحمن ، رب العقل الاول ، به لوح قضا و ام الکتاب و قلم اعلی تعبیر کنند. و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود.
- مرتبه انسان کامل ؛ عبارت است از همگی و تمامی مراتب الهیه و کونیه از عقول و نفوس کلیه و جزئیه و مراتب طبیعت تا پایان تنزلات وجود و آن را مرتبه عمائیه نیز گویند. از این رو مرتبه انسان کامل مشابه مرتبه الوهیت باشد و فرقی بین این دو مرتبه نیست جز آنکه مرتبه در الوهیت سخن از ربوبیت و مربوبیت رود. و ازاین لحاظ است که در مرتبه انسان کامل صحبت از جانشینی و خلافت حق درباره انسان کامل بمیان آید. ( از کشاف اصطلاحات الفنون از تعریفات جرجانی ).

مرتبة.[ م َ ت َ ب َ ] (ع اِ) پایگاه بلند. منزلت رفیع. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). رجوع به مرتبت و مرتبه شود. || پایگاه . (مهذب الاسماء). منزلة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). پایه . (منتهی الارب ). مکانت .(منتهی الارب ). رجوع به مرتبه و مرتبت شود. || جای دیده بان بر سر کوه . (منتهی الارب ). مرقبة. (اقرب الموارد) (متن اللغة). که بر قله کوه باشد. (از متن اللغة). استادنگاه سر کوه . (فرهنگ خطی ). || مقام شدید. (متن اللغة) (اقرب الموارد). ج ، مراتب .


فرهنگ عمید

۱. مقام، منزلت، پایه.
۲. بار، دفعه.
۳. (تصوف ) هریک از مراحل سلوک.
۴. طبقۀ ساختمان.

دانشنامه عمومی

مرتبه (نظریه اعداد). مرتبهٔ عدد a {\displaystyle \;a} در مبنای عدد n {\displaystyle \;n} به صورت o r d n a {\displaystyle \;ord_{n}a} (اُردر a {\displaystyle \;a} در مبنای n {\displaystyle \;n} ) نشان داده می شود و برابر است با کوچکترین عدد طبیعی d {\displaystyle \;d} است که a d ≡ 1 ( mod n ) {\displaystyle a^{d}\equiv 1{\pmod {n}}} . اما دقت شود که مرتبه تنها هنگامی قابل تعریف است که a {\displaystyle \;a} و n {\displaystyle \;n} نسبت به هم اول باشند.
اگر a m ≡ 1 ( mod n ) {\displaystyle a^{m}\equiv 1{\pmod {n}}}   آنگاه حتماً o r d n a ∣ m {\displaystyle \mathrm {ord} _{n}a\mid m}
اگر φ ( n ) {\displaystyle \varphi (n)}   تابع فی اویلر باشد، آنگاه o r d n a ∣ φ ( n ) {\displaystyle ord_{n}a\mid \varphi (n)}
اگر قرار دهیم d = o r d n a {\displaystyle \;d=ord_{n}a}   آنگاه اعداد a 0 , a 1 , a 2 , a 3 , . . . , a d − 1 {\displaystyle \;a^{0},a^{1},a^{2},a^{3},...,a^{d-1}}   دو به دو به پیمانه n {\displaystyle \;n}   متمایز خواهند بود.
o r d 7 2 = 3 {\displaystyle \;ord{}_{7}2=3\quad }
زیرا
2 3 ≡ 1 ( mod 7 ) {\displaystyle 2^{3}\equiv 1{\pmod {7}}\quad }

فرهنگستان زبان و ادب

{stage} [باستان شناسی] درجه ای از توسعۀ فرهنگی در یک دوره که وجه مشخص آن به فنّاوری و مسایل اجتماعی و آیینی یا اعتقادی برمی گردد

واژه نامه بختیاریکا

پِر؛ دَو؛ دَوال؛ رَه؛ رَو؛ کِرَت؛ مرتِه؛ سَفَر
پستا ( پسدا ) . مثلا یه پستا یعنی یهباره

پیشنهاد کاربران

سِمَت


کلمات دیگر: