مترادف مریض : آهمند، بستری، بیمار، دردمند، رنجور، علیل، کسل، ناتوان، ناخوش، ناسالم
متضاد مریض : تندرست، سالم
برابر پارسی : بیمار، دردمند، رنجور، ناخوش
morbid, diseased, [n.] patient
ill, sick
diseased, ill, patient, sick, unhealthy, unwell, unwholesome, weakly
شکيبا , بردبار , صبور , از روي بردباري , پذيرش , بيمار , مريض
مبتلا بکسالت و بهم خوردگي مزاج در اثر پرواز , ناخوش , بيمار , ناساز , ناتندرست , مريض , مريض شدن , کيش کردن , جستجوکردن , علا مت چاپي بمعني عمدا چنين نوشته شده , برانگيختن , بدحال , ناپاک
آهمند، بستری، بیمار، دردمند، رنجور، علیل، کسل، ناتوان، ناخوش، ناسالم ≠ تندرست، سالم