مترادف محاصره : احاطه، حصر، شهربند، محاصرت، محاط، محصور
برابر پارسی : دورگیری
wall
siege, blockade
encirclement, siege
اسم احاطه، حصر، شهربند، محاصرت، محاط، محصور
احاطه، حصر، شهربند، محاصرت، محاط، محصور
محاصره . [ م ُ ص َ رَ ] (ع مص ) گرداگرد گرفتن و حصاری کردن به جنگ . شهربند. شهربندان . دربندان . در حصار گرفتن . گرد چیزی یا کسانی را گرفتن چنانکه نتواند برون شدن . از گرداگرد بند کردن راه کسی را. (غیاث ) (از ناظم الاطباء) : ابوالقاسم فقیه را با جمعی ازارکان دعوت و ابنای دولت بمحاصره ٔ ایشان فرستاد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 338). طول ایام محاصره در صورت مکابره ٔ زیاد باعث شدت عداوت غازیان عاقبت اندیش زندیه با صاحبان استشاره است . (مجمل التواریخ گلستانه ج 1 ص 201). || (اِ) محل محصور. || بندان . احاطه . || اشتمال . (ناظم الاطباء).
محاصرة. [ م ُ ص َ رَ ] (ع مص ) حصار.کسی را حصاری کردن به جنگ . (منتهی الارب ). کسی را درحصار کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ).
کسی را در حصار یا تنگنا انداختن و اطراف او را احاطه کردن.
〈 محاصرۀ گازانبری: (نظامی) حرکت دو ستون سرباز برای محاصرۀ دشمن بهطوریکه نیروهای دشمن را مانند دو لبۀ گازانبر در میان بگیرند.
(پهلوی) پَروَست. || محاصره کردن: پَروَستَن.