کلمه جو
صفحه اصلی

مرداب


مترادف مرداب : باطلاق، باتلاق، تالاب، گنداب، منجلاب ، کویر

متضاد مرداب : چشمه سار

فارسی به انگلیسی

lagoon, marsh, swamp, wetland, backwater, bayou, bog, mire

lagoon, marsh


backwater, bayou, bog, lagoon, marsh, mire, swamp, wetland


فارسی به عربی

بحیرة , رکود , فین , مستنقع , هور

مترادف و متضاد

backwater (اسم)
مرداب، باریکه آب، جای دور افتاده

marsh (اسم)
مرداب، باتلاق، باطلاق، لجن زار، سیاه اب

swamp (اسم)
مرداب، باتلاق، سیاه اب

lagoon (اسم)
مرداب، چشمه اب گرم، تالاب

fen (اسم)
مرداب، باطلاق، سیاه اب، زمین ابگیر

morass (اسم)
مرداب، باتلاق، لجن زار

quagmire (اسم)
مرداب، باتلاق

mere (اسم)
مرداب، دریا، اب راکد

laguna (اسم)
مرداب، چشمه اب گرم، دریاچه، جای کم عمق دریا

swampland (اسم)
مرداب، باتلاق

باطلاق، باتلاق، تالاب، گنداب، منجلاب ≠ چشمه‌سار


۱. باطلاق، باتلاق، تالاب، گنداب، منجلاب ≠ چشمهسار
۲. کویر


فرهنگ فارسی

تالاب، استخر، آبگیرعمیق، آب ایستاده ولجن زار
( اسم ) آبگیر عمیق پر عرض و طول تالاب استخر .

پهنه‌ای با زهکشی ضعیف که به‌طور دوره‌ای یا همیشگی پوشیده از آب است و گیاهان آبی یا علفسان دارد و اساساً زغال‌سنگ در آن تشکیل نمی‌شود


فرهنگ معین

(مُ ) (اِمر. ) تالاب ، آبگیر.

لغت نامه دهخدا

مرداب. [ م ُ ] ( اِ مرکب ) برکه و آبگیر عمیق و پر عرض و طول. ( جهانگیری ). تالاب و استخر و آبگیر عمیق و پر عرض و طول.( برهان قاطع ). غالباً در آب غیر روان استعمال می شودکه ایستاده است و حرکت نمیکند بخلاف آب رود که جنبش و رفتار دارد. ( انجمن آرا ). آب ایستاده غیر جاری و ناروان خلیج. ( ناظم الاطباء ). آب راکد و ساکنی که نه چون رودخانه جریان داشته باشد و نه چون دریا موج ؛ و اغلب بر خلیج های بسیار کوچکی اطلاق می شود که از پیش رفتگی آب دریا در خشکی حاصل شده باشد و پناهگاه بی تموج و آرامی است برای قایق ها و کشتی های کوچک ، مثل مرداب غازیان و مرداب انزلی ؛ یا به آبگیر وسیعی اطلاق شود که از تجمع آب رودخانه حاصل شده است چون مرداب گاوخونی. پیش رفتگی کوچک دریا در خشکی. ( لغات فرهنگستان ).

فرهنگ عمید

۱. تالاب، استخر، آبگیر عمیق.
۲. آب ایستاده و لجن زار.
۳. پیش رفتگی آب دریا در خشکی.

دانشنامه عمومی

مانداب یا هور به جایی در طبیعت می گویند که آب در آن مانده و گیاهان کوتاه بیشتر از جنس علف و نی بر آن روییده باشد.
مانداب گونه ای تالاب به شمار می آید.
لغت نامه دهخدامرداب . (اِ مرکب ) برکه و آبگیر عمیق و پر عرض و طول . (جهانگیری ). تالاب و استخر و آبگیر عمیق و پر عرض و طول .(برهان قاطع). غالباً در آب غیر روان استعمال می شود که ایستاده است و حرکت نمی کند بخلاف آب رود که جنبش و رفتار دارد. (انجمن آرا). آب ایستاده ٔ غیر جاری و ناروان خلیج . (ناظم الاطباء). آب راکد و ساکنی که نه چون رودخانه جریان داشته باشد و نه چون دریا موج ؛ و اغلب بر خلیج های بسیار کوچکی اطلاق می شود که از پیش رفتگی آب دریا در خشکی حاصل شده باشد و پناهگاه بی تموج و آرامی است برای قایق ها و کشتی های کوچک ، مثل مرداب غازیان و مرداب انزلی ؛ یا به آبگیر وسیعی اطلاق شود که از تجمع آب رودخانه حاصل شده است چون مرداب گاوخونی . پیش رفتگی کوچک دریا در خشکی . (لغات فرهنگستان ).
مرداب ها، مناطق مرطوب گرمی هستند که سرشار از هم زندگی گیاهی و هم زندگی جانوری هستند. زمین پرآب مرداب ها اغلب به میزان زیادی با درختانی شبیه به سرو پوشیده شده. بعضی از جانوران داخل آب با اکسیژن اندک مرداب کنار می آیند و در آن زندگی می کنند (بعضی از ماهی ها، ماهی خاردار، میگو، بچه قورباغه، لارو حشره و غیره). بعضی از جانوران هم در سطح آب مرداب زندگی می کنند (مثل تمساح). بعضی از جانوران بالای آب زندگی می کنند (مثل پرندگان ، حشرات ، قورباغه ها و غیره) و جانوران دیگری هم در زمین نرم و اسفنجی مانندی که باتلاق را احاطه کرده زندگی می کنند (مثل راکون، آهو، کرم خاکی و غیره).

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:تالاب

فرهنگستان زبان و ادب

{marsh} [زمین شناسی] پهنه ای با زهکشی ضعیف که به طور دوره ای یا همیشگی پوشیده از آب است و گیاهان آبی یا علفسان دارد و اساساً زغال سنگ در آن تشکیل نمی شود

واژه نامه بختیاریکا

بَرم؛ گُورَو

جدول کلمات

ابگیر

پیشنهاد کاربران

گی

باطلاق، باتلاق، تالاب، گنداب، منجلاب، کویر

گت

marsh

Rain had been falling steadily all day and the ground had become a marsh
تمام طول روز بارون اومده بود و سطح زمین مرداب شده بود ( آب جمع شده بود )


کلمات دیگر: