کلمه جو
صفحه اصلی

محصول


مترادف محصول : بار، بر، تولید، حاصل، فرآورده، کالا، میوه، نتیجه، خرمن، درو، دخل، سود، عایدی، کارکرد، مولود

برابر پارسی : بازده، برآیند، برونداد، خرمن، دستاورد، دست آورد، فرآورده

فارسی به انگلیسی

crop, product, produce, output, manufacture, fabrication, fruition, harvest, ite _, production, yield

crop, produce, product


fabrication, fruition, harvest, ite _, product, production, yield


فارسی به عربی

حصاد , محصول , محصول العنب , منتج , ناتج
( محصول (کارخانه و غیره ) ) نسیج

حصاد , محصول , محصول العنب , منتج , ناتج


عربی به فارسی

محصول , چيدن , گيسو را زدن , سرشاخه زدن , حاصل دادن , چينه دان , ثمر دادن , واگذارکردن , ارزاني داشتن , بازده , حاصل , تسليم کردن يا شدن


مترادف و متضاد

turnover (اسم)
تعویض، برگشت، انتقال، محصول، برگشتگی، بازده، تغییر و تبدیل، عملکرد، حجم معاملات، قطاب، عایدی فعالیت، واژگون شدگی

produce (اسم)
فرزند، محصول

fabric (اسم)
اساس، پارچه، قماش، محصول، سبک بافت

crop (اسم)
محصول، چینه دان

product (اسم)
محصول، حاصل، حاصلضرب، فرااورده، مجموع یا حاصل ضرب

production (اسم)
عمل، ساخت، محصول، استخراج، تولید، عمل اوری

yield (اسم)
محصول، سودمندی، بازده، حاصل

vintage (اسم)
محصول، انگور چینی، فصل انگور چینی

proceeds (اسم)
محصول، عایدات، عملکرد، وصولی، سود ویژه، حاصل فروش

output (اسم)
محصول، بازده، تولید، برونداد

harvest (اسم)
نتیجه، محصول، حاصل، خرمن، هنگام درو، وقت خرمن

دخل، سود، عایدی، کارکرد


مولود


۱. بار، بر، تولید، حاصل، فرآورده، کالا، میوه، نتیجه
۲. خرمن، درو
۳. دخل، سود، عایدی، کارکرد
۴. مولود


بار، بر، تولید، حاصل، فرآورده، کالا، میوه، نتیجه


خرمن، درو


فرهنگ فارسی

حاصل، حاصل زراعت، خالص هرچیزکه بدست آید
( اسم ) ۱ - آنچه که عاید شخص شود بدست آمده حاصل شده : مادرس سحر در ره میخانه نهادیم محصول دعا در ره جانانه نهادیم . ( حافظ ) ۲ - آنچه که از زراعت بدست آید حاصل . ۳ - خرمن توده . ۴ - مجموع . ۵ - نفع سود . ۶ - باج خراج جمع : محصولات .

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) ۱ - حاصل شده ، به دست آمده . ۲ - حاصل زراعت و مانند آن .

لغت نامه دهخدا

محصول. [ م َ] ( ع ص ، اِ ) حاصل شده. ( مهذب الاسماء ) ( منتهی الارب ). گردآمده. ( ناظم الاطباء ). نتیجه. حاصل : محصول آن حرکت آن بود که سلطان را کلفت معاودت و مشقت مراجعت تحمل بایست کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 211 ).
ما درس سحر در ره میخانه نهادیم
محصول دعا در ره جانانه نهادیم.
حافظ.
|| نفع. سود. ( ناظم الاطباء ). درآمد. بهره به دست کرده. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || غله و مجموع آنچه از چیزی حاصل شده و به دست آید. آنچه از راه کشاورزی و باغداری حاصل شود. درود حاصل. خرمن. توده. ( ناظم الاطباء ). خرمن.

فرهنگ عمید

۱. [مجاز] حاصل، نتیجه.
۲. (کشاورزی ) حاصل زراعت.
۳. فرآورده

دانشنامه عمومی

محصول (شیمی). محصول یا فرآورده(به انگلیسی: Product) در علم شیمی و در واکنش های شیمیایی به گونه ای از مواد شیمیایی گفته می شود که در اثر واکنش شیمیایی بین واکنش دهنده ها به وجود می آید.واکنش دهنده ها و فرآورده ها در یک واکنش شیمیایی به وسیله معادله شیمیایی نشان داده می شود که در سمت چپ معادله واکنشگرها و در طرف راست محصولات نشان داده می شوند.
معادله شیمیایی
قانون بقای جرم
واکنش گر

دانشنامه آزاد فارسی

محصول (crop)
هر فرآوردۀ گیاهی روییده یا برداشت شده برای مصرف انسان. در سراسر جهان بیش از ۸۰ نوع غله کشت می شود که بیشتر مواد غذایی، و الیاف، کائوچو، دارو، رنگ و جز آن ها از این راه تأمین می شود. محصولات مختص صادرات را محصول فروشیمی گویند. پس کشتبه کاشت میان دو کشت عمده اطلاق می شود. محصول به چهار دستۀ اصلی تقسیم می شود: ۱. محصولات غذایی که تأمین کنندۀ بخش وسیعی از نیاز انسان در سراسر جهان است. انواع اصلی آن عبارت اند از غلات، ریشه های خوراکی، حبوبات(نخودو لوبیا)، سبزیجات، میوه، دانه های روغنی، آجیل درختی، نیشکرو ادویه. غلات بخش بزرگی از مواد غذایی انسان را تشکیل می دهند؛ ۲. علوفه، مانند علفو شبدر، که برای خوراک دام کشت می شوند. علوفه بسیار بیشتر از سایر مواد کشت می شود. علف زارها، در این دسته، بیشترین محصول جهان را تشکیل می دهند و گونه های وحشی را نیز دربرمی گیرند؛ ۳. محصولات الیافی، الیاف سبزیجات را تولید می کنند. در نواحی معتدل کتانو شاهدانهمی روید، اما ارزشمندترین محصولات الیافی عبارت اند از پنبه، کنفو الیاف آگاوکه بیشتر در نواحی استوایی کشت می شوند. پنبه مهم ترین محصول این دسته است؛ ۴. محصولات متفرقهشامل توتون، کائوچو، گل های تزیینی و گیاهانی است که از آن ها عطر، دارو و رنگ پارچه تولید می شود.

محصول (المحصول) (کتاب). مَحصول (المَحصول) (کتاب)
تألیف فخر رازی، کتابی به عربی، در اصول فقه. اثریمهم، که تلخیصی عالمانه از چهار منبع مهم اهل سنت در علم اصول فقه، مستصفی، اَلبُرهان، اَلْعَهد، و اَلْمُعتَمِد، است و به شیوۀ متکلمان، یعنی بدون تقیّد به فروع فقهی مذهبی خاص نوشته شده است.

فرهنگ فارسی ساره

برآیند، فرآورده، دست آورد، دستاورد، برونداد


فرهنگستان زبان و ادب

{crop} [کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] فراوردۀ حاصل از خاک و فراورده های دامی
{yield} [مهندسی منابع طبیعی- محیط زیست و جنگل] مقدار واقعی یا تخمینی چوب یا گیاه یا جانوری که از جنگل یا زیستگاه حیات وحش میتوان برداشت کرد

واژه نامه بختیاریکا

چیها

جدول کلمات

بار

پیشنهاد کاربران

کنشانه

در پارسی " ویندار" به معنای دستاورد و محصول از بن " ویندن " به معنی تحصیل کردن ، بدست آوردن .

کشته
یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو ( حافظ )

فرآورده، دسترنج ( در برخی باره ها که سویه ی کالایی فرآورده ها کم تر بدیده گرفته می شود. )

برخی از برابرهای نامبرده شده در بالا از آن میان، برآیند، برونداد و خرمن از دید اینجانب چندان باریک نیستند. باریک ترین شان، �فرآورده� است.

بار، بر، تولید، حاصل، فرآورده، کالا، میوه، نتیجه، خرمن، درو، دخل، سود، عایدی، کارکرد، مولود

کالا

برآمده

دستاورد


کلمات دیگر: