کلمه جو
صفحه اصلی

مجروح شدن


مترادف مجروح شدن : زخمی شدن، زخم برداشتن، جراحت برداشتن، زخمدار شدن، مصدوم شدن، ریش شدن، جریحه دار شدن، فگار شدن

برابر پارسی : زخم دیدن، زخم برداشتن، آسیب دیدن

فارسی به انگلیسی

to be wounded

مترادف و متضاد

زخمی شدن، زخم برداشتن، جراحت برداشتن، زخمدار شدن، مصدوم شدن، ریش شدن


جریحه‌دار شدن، فگار شدن


۱. زخمی شدن، زخم برداشتن، جراحت برداشتن، زخمدار شدن، مصدوم شدن، ریش شدن
۲. جریحهدار شدن، فگار شدن


فرهنگ فارسی

خسته شدن

لغت نامه دهخدا

مجروح شدن. [ م َ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) خسته شدن. جراحت دیدن. زخم برداشتن. زخمی شدن : خوارزمشاه مجروح شده است. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 356 ). دست تعدی دراز کرده میسر نشد بضرورت تنی چند را فروکوفت مردان غلبه کردند و بی محابا بزدند و مجروح شد. ( گلستان ).

واژه نامه بختیاریکا

تِهلِستِن
تیلِستِن

پیشنهاد کاربران

خسته گشتن. [ خ َ ت َ / ت ِ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) مجروح گشتن، جراحت برداشتن. مجروح شدن. خسته شدن :
بمادر خبر شد که سهراب گرد
به تیغ پدر خسته گشت و بمرد.
فردوسی.
|| وامانده شدن. مانده شدن. درمانده شدن. قدرت انجام کاری رااز دست دادن. || آزرده دل شدن. رنجیدن. رنجیده خاطر شدن.

جراحت رسیدن. [ ج ِ ح َ رَ / رِ دَ ] ( مص مرکب ) زخم رسیدن. ریش شدن. مجروح گردیدن :
گر ز مژگانت جراحت رسدم
زود برهاند از آنم غم تو.
عطار.
جوانمردی را در جنگ تاتار جراحتی هولناک رسید. ( گلستان ) .


کلمات دیگر: