به هندی اسم نوعی اترج است .
کرنه
فرهنگ فارسی
به هندی اسم نوعی اترج است .
لغت نامه دهخدا
کرنه. [ ک َ ن َ ] ( اِخ ) نام قریه ای است از روستاق بدخشان و در آنجا امرود و ناشپاتی بغایت خوب می شود. ( برهان ) ( آنندراج ). قریه ای از روستای بدخشان که امرود خوب در آن عمل آید. ( ناظم الاطباء ).
کرنه. [ ک ِ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) خاری است که آن را اشترخار گویند و بعضی گویند ماری است که آن را اشترخار خوانند. ( برهان ) ( آنندراج ). گیاه اشترخار. ( ناظم الاطباء ). گرنه. || کنه را نیز گفته اند و آن جانوری است که بر بدن خر و شتر و گاو چسبد و خون خورد. ( برهان ) ( آنندراج ). اشترخوار. شترخوار. ( حاشیه برهان چ معین ). رجوع به اشترخوار و کنه شود.
کرنه. [ ک َ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) به هندی اسم نوعی اترج است. ( فهرست مخزن الادویه ). بزبان هندی نوعی از ترنج است مدور و بسیاری از نارنج بزرگتر می شود. ( برهان ) ( آنندراج ).
کرنه . [ ک َ ن َ ] (اِخ ) نام قریه ای است از روستاق بدخشان و در آنجا امرود و ناشپاتی بغایت خوب می شود. (برهان ) (آنندراج ). قریه ای از روستای بدخشان که امرود خوب در آن عمل آید. (ناظم الاطباء).
کرنه . [ ک َ ن َ / ن ِ ] (اِ) به هندی اسم نوعی اترج است . (فهرست مخزن الادویه ). بزبان هندی نوعی از ترنج است مدور و بسیاری از نارنج بزرگتر می شود. (برهان ) (آنندراج ).
کرنه . [ ک ِ ن َ / ن ِ ] (اِ) خاری است که آن را اشترخار گویند و بعضی گویند ماری است که آن را اشترخار خوانند. (برهان ) (آنندراج ). گیاه اشترخار. (ناظم الاطباء). گرنه . || کنه را نیز گفته اند و آن جانوری است که بر بدن خر و شتر و گاو چسبد و خون خورد. (برهان ) (آنندراج ). اشترخوار. شترخوار. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به اشترخوار و کنه شود.
کرنه . [ ک ُ ن َ ] (اِخ ) شهرکی است در اندلس . (از معجم البلدان ).
گویش مازنی
کرنه از سازهای ابتدایی و با ساختمانی ساده که غالبا از پیچاندن ...