کلمه جو
صفحه اصلی

کرنه

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - جانوری است از شاخ. بند پاییان از رد. عنکبوتیان و از راست. کنه ها . کنه ها اکثر طفیلی پستانداران از قبیل دامها و سگ و گربه و انسان میشوند و از خون آنها تغذیه میکنند . کن. سگ شبیه دان. کرچک است و بر روی پوست سگ و دیگر پستانداران محکم می چسبد و از خون حیوان تغذیه مینماید و بدنش بسیار حجیم میشود و بانسان نیز حمله میکند . کن. پرندگان که معمولا بر روی پوست پرندگان استقرار می یابد و خون آنها را میمکد بانسان نیز حمله میکند . نوعی از کنه ها بنام غریب گز در کاروانسرا ها و اماکن عمومی قدیمی فراوانست و گزش آن انسانرا دچار تب راجعه میکند جلم قراد . یا کنه ها . راسته ای مشخص از رد. عنکبوتیان و از شاخ. بند پاییان که اکثر جانوران آن خطرناک و طفیلی دیگر پستانداران ( از جمله انسان ) میشوند و سبب بروز و اشاع. امراض ساری و عفونی از قبیل تب راجعه و جرب میگردند . کنه ها دارای قدی کوچک میباشند و بدنشان فقط از یک قطعه ساخته شده و اثر بند بندی در خارج نمایان نیست سفالوتوراکس و شکم فقط بوسیل. شیاری از هم جدا شده که حرکاتی در آن بند صورت نمیگیرد . نوع زندگی کنه ها متغیر است . بعضی از طعمه های زنده تغذیه میکنند و برخی از مواد آلی و گروهی بسیار انگلی هستند و از خون پستانداران و انسان تغذیه مینمایند . یا کن. شتری . کن. سگ . ۲ - کسی که باصرار بکسان متوسل شود و تا کارش را انجام ندهند آنانرا رها نکند : عجب کنه ایست . یا مثل کنه چسبیدن . سماجت بخرج دادن اصرار و ابرام بسیار کردن .
به هندی اسم نوعی اترج است .

لغت نامه دهخدا

کرنه. [ ک ُ ن َ ] ( اِخ ) شهرکی است در اندلس. ( از معجم البلدان ).

کرنه. [ ک َ ن َ ] ( اِخ ) نام قریه ای است از روستاق بدخشان و در آنجا امرود و ناشپاتی بغایت خوب می شود. ( برهان ) ( آنندراج ). قریه ای از روستای بدخشان که امرود خوب در آن عمل آید. ( ناظم الاطباء ).

کرنه. [ ک ِ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) خاری است که آن را اشترخار گویند و بعضی گویند ماری است که آن را اشترخار خوانند. ( برهان ) ( آنندراج ). گیاه اشترخار. ( ناظم الاطباء ). گرنه. || کنه را نیز گفته اند و آن جانوری است که بر بدن خر و شتر و گاو چسبد و خون خورد. ( برهان ) ( آنندراج ). اشترخوار. شترخوار. ( حاشیه برهان چ معین ). رجوع به اشترخوار و کنه شود.

کرنه. [ ک َ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) به هندی اسم نوعی اترج است. ( فهرست مخزن الادویه ). بزبان هندی نوعی از ترنج است مدور و بسیاری از نارنج بزرگتر می شود. ( برهان ) ( آنندراج ).

کرنه . [ ک َ ن َ ] (اِخ ) نام قریه ای است از روستاق بدخشان و در آنجا امرود و ناشپاتی بغایت خوب می شود. (برهان ) (آنندراج ). قریه ای از روستای بدخشان که امرود خوب در آن عمل آید. (ناظم الاطباء).


کرنه . [ ک َ ن َ / ن ِ ] (اِ) به هندی اسم نوعی اترج است . (فهرست مخزن الادویه ). بزبان هندی نوعی از ترنج است مدور و بسیاری از نارنج بزرگتر می شود. (برهان ) (آنندراج ).


کرنه . [ ک ِ ن َ / ن ِ ] (اِ) خاری است که آن را اشترخار گویند و بعضی گویند ماری است که آن را اشترخار خوانند. (برهان ) (آنندراج ). گیاه اشترخار. (ناظم الاطباء). گرنه . || کنه را نیز گفته اند و آن جانوری است که بر بدن خر و شتر و گاو چسبد و خون خورد. (برهان ) (آنندراج ). اشترخوار. شترخوار. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به اشترخوار و کنه شود.


کرنه . [ ک ُ ن َ ] (اِخ ) شهرکی است در اندلس . (از معجم البلدان ).


گویش مازنی

/karne/ کرنه از سازهای ابتدایی و با ساختمانی ساده که غالبا از پیچاندن پوست درختان ساخته شوداز این ساز بیشتر جهت خبررسانی استفاده می شده است

کرنه از سازهای ابتدایی و با ساختمانی ساده که غالبا از پیچاندن ...


واژه نامه بختیاریکا

( کِرنِه ) کنه


کلمات دیگر: