کلمه جو
صفحه اصلی

کدور

فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع : کدر : [ سحاب فضل تو آلودگان عصیان را باب توبه فرو شست تن ز گرد کدور ] . ( سلمان ) توضیح بهار عجم و بنقل آنند راج از او این کلمه را [ مخفف کدورت ] گرفته اند و گفته اند [ مثل ضرورت و ضرور ] و نیز نوشته اند : [ در قاموس کدور مصدر گفته ]

لغت نامه دهخدا

کدور. [ ک ُ ] ( ع مص ) تیره شدن. ( منتهی الارب ). نقیض صفا. کَدارَة. کُدورَة. کُدُر. کَدَر. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || مخفف کدورت نیز آمده مثل ضرورت و ضرور و در قاموس کدور را مصدر گفته است. ( آنندراج ) :
سحاب فضل تو آلودگان عصیان را
به آب توبه فروشست تن ز گرد کدور.
سلمان ( از آنندراج ).
رجوع به کدارة و کدورة و کدر شود.

واژه نامه بختیاریکا

( کَد ور (کت ور) ) وسیله هموار کردن خاک؛ از وسایل کار کشاورزان


کلمات دیگر: