کلمه جو
صفحه اصلی

قورمه

مترادف و متضاد

pot roast (اسم)
قورمه، گوشت اب پز شده، گوشت سرخ شده در دیگ

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - گوشتی که خشک کنند و ذخیره نمایند بهار خورش ۲ - گوشت بریان . طرز تهیه: گوشت بی استخوان را خرد کرده با کمی آب بار می کنند نیم پز که شد نمک میزنند و پس از تمام شدن آب آن روغن دنبه را که جداگانه آب کرده با خلال پیاز می ریزند تا خوب سرخ وشد و روغن آن کف کند . سپس زمین گذاشته پس از سرد شدن در کوزه لعابداری ریخته در کوزه را با کاغذی که در شیر داغ فرو برده اند می بندند و در جای خنکی نگاهدارند . یا قورمه اسفناج . گوشت را خرد کرده پیاز را در روغن نیم سرخ کرده گوشت را در آن سرخ می کنند و آب ریزند نیم پز که شد اسفناج را هم در روغن پیاز چرخ داده مخلوط می کنند . نزدیک پایین آوردن آن غوره یا لیمو خشک را به عنوان چاشنی می زنند . یا قوره بادنجان . بعد از سرخ کردن گوشت در پیاز و روغن آب ریخته نزدیک پخته شدن بادنجان را حلقه حلقه کرده علی حده سرخ نموده با گوشت مخلوط کنند تا پخته شود یا ساده یا آبغوره ریخته چند جوش که زد و بروغن آمد بر می دارند . بجای بادنجان ریواس زردک کلم کدو و سیب و خیار و غیره نیز می توان ریخت . چاشنی همه آنها ترشی و کمی قند یا سرکه شیره است ( قورمه سیب و آلبالو را چاشنی نمی زنند ) .

فرهنگ معین

(قُ مَ یا مِ ) [ تر. ] (اِ. ) = قرمه : ۱ - گوشتی که خشک کنند و ذخیره نمایند، بهارخوش . ۲ - گوشت بریان .

لغت نامه دهخدا

قورمه. [ قُرْ م َ ] ( ترکی ، اِ ) قُرمه. از ترکی قاوورماق بمعنی بریان کردن. ( سنگلاخ ). مطلق بریان خصوصاً گوشت بریان. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). و طرز تهیه قورمه بدین گونه است که گوشت بی استخوان را خرد کرده با کمی آب بار کنند، نیم پز که شد نمک میزنند و پس از تمام شدن آب آن روغن دنبه را که جداگانه آب کرده اند با خلال پیاز میریزند تا خوب سرخ شود و روغن آن کف کند، سپس زمین گذاشته و پس از سرد شدن در کوزه لعابدار ریخته در کوزه را با کاغذی که در شیر داغ فروبرده اند می بندند و در جای خنکی نگاه دارند. ( فرهنگ فارسی معین ).
- قورمه اسفناج ؛ گوشت را خرد کرده پیاز را در روغن نیم سرخ کرده ، گوشت را در آن سرخ کنند و آب ریزند، نیم پز که شد اسفناج را هم در روغن پیاز چرخ داده مخلوط کنند. نزدیک پایین آوردن آب غوره یا لیمو خشک را بعنوان چاشنی میزنند.( فرهنگ فارسی معین ).
- قورمه بادنجان ؛ بعد از سرخ کردن گوشت در پیاز و روغن آب ریخته ، نزدیک پخته شدن ، بادنجان را حلقه حلقه کرده علیحده سرخ نموده با گوشت مخلوط کنند تا پخته شود یا ساده با آبغوره ریخته چند جوش که زد و به روغن آمد برمیدارند، بجای بادنجان ، ریواس ، زردک ، کلم ، کدو، سیب و خیار و غیره نیز میتوان ریخت ، چاشنی همه آنها ترشی و کمی قند یا سرکه شیره است. ( قرمه سیب و آلبالو را چاشنی نمیزنند ). ( فرهنگ فارسی معین ).
|| گوشتی که خشک کنند و ذخیره نمایند. بهار خوش. ( فرهنگ فارسی معین ).

دانشنامه عمومی

قاوورمه،گوشت آب پز شده ای که آنرا در گذشته درون پوست حیوانات و در زیر زمین به عمق یک متر قرار میدادند تا در زمستان از آن استفاده کنند


واژه نامه بختیاریکا

کُمه

پیشنهاد کاربران

در زبان بختیاری هفت لنگ به گوشت تکه ای خشک شده کورمی گفته میشود و احتمال اینکه ریشه قورمه از کورمی باشه زیاده چون برای اولین بار غذای قورمه سبزی در میان اقوام بختیاری دیده شده است ( به نقل از ویکی پدیا )

از فعل ترکی kavurmak ( استانبولی ) یا qovurmaq ( آذربایجانی ) به معنی سرخ کردن ، پختن ، طبخ دادن گرفته شده است که از شکل آذربایجانی مشتق "qovurma" به دست می آید که به معنی سرخ کرده ، سرخپز ، طبخ داده شده می باشد که با ساده سازی و تخفیف به شکل qourma یا " قورما" در آمده و به شکل " قورمه" وارد فارسی شده است.

قورمه یک کلمه ی تورکی است. معادل فارسی ندارد ( در فارسی غین وقاف وجود ندارد ) .

قورمه از فعل قورماق. و قیمه از فعل قیمه الماق تورکی است. در فارسی غین و قاف نیست.

اون دوستانی که میگن در فارسی غین وجود ندارد اتفاقا غین در واژگان فارسیست و در واژگانی چون شلوغ / آغاز و غیره این واژه هست ولی در مورد قاف اطلاعی ندارم پس چون اطلاعی ندارم نمیام به صراحت بیان کنم وجود داره یا نه ای جاعل بالفطره


کلمات دیگر: