کلمه جو
صفحه اصلی

کرو

فارسی به انگلیسی

small sailboat


فرهنگ فارسی

( کروی زره ) یکی از خویشان افراسیاب که در کشتن سیاوش سعی بسیار داشت ( داستان ) .
کشتی کوچک، زورق، کرجی بادی
( اسم ) فرهنگ نویسان بمعنی کشتی و جهاز کوچک و زورق نوشته اند و این معنی را جهانگیری از شعر سعدی استنباط کرده : [ جوانی پاک بازو پاکرو بود که با پاکیزه رویی در کرو بود ] . [ شنیدستم که در دریای اعظم بگردابی در افتادند با هم ... ] . رشیدی گوید : او در این معنی متفرد است . معنی مزبور درست نیست . چه از بیت دوم تلویحا بودن آنان در کشتی استنباط میشود و صحیح [ در گرو بود ] است . یعنی عاشق او بود و مشهور هم همین است . ولی باید دانست که این کلمه بهمین معنی در سواحل خلیج فارس مستعمل است .
به فارسی زبد است و نیز به فارسی مسکه وبه هندی مکهن نامند.کره

فرهنگ معین

(کِ یا کَ ) (اِ. ) دندان فرسوده و کرم خورده .
(کِ رَ ) (اِ. ) زورق ، کشتی کوچک .
(کَ ) (اِ. ) = کره . کری : پردة سفیدی که عنکبوت سازد و در آن تخم کند و بچه برآرد.

(کِ یا کَ) (اِ.) دندان فرسوده و کرم خورده .


(کِ رَ) (اِ.) زورق ، کشتی کوچک .


(کَ) (اِ.) = کره . کری : پردة سفیدی که عنکبوت سازد و در آن تخم کند و بچه برآرد.


لغت نامه دهخدا

کرو. [ ] (اِ) به هندی ککروهن است . || به یونانی حدید است . (فهرست مخزن الادویه ).


کرو. [ ک َ رَ ] ( اِ ) پرده سفیدی را گویند مانند کاغذ که عنکبوت سازد و در آن تخم کند و بچه برآرد. ( برهان ) ( آنندراج ). کره. کری. ( جهانگیری ). نوعی از نسج عنکبوت. ( فهرست مخزن الادویه ).

کرو. [ ک ُ ] ( اِخ ) نام یکی ازخویشان افراسیاب و او در کشتن سیاوش سعی بسیار می کرد. ( برهان ) ( آنندراج ). گرو. رجوع به گروی زره شود.

کرو. [ ک ِ رَ / ک َرْوْ ] ( ص ) دندانی را گویند که میان آن تهی و کاواک شده باشد. ( برهان ) ( آنندراج ). دندان نیم ریخته. ( فرهنگ اسدی نخجوانی ). دندان میان تهی و کاواک شده و شکسته و ناهموار. ( ناظم الاطباء ). کروه. ( حاشیه برهان چ معین ). کاواک. تهی و فرسوده. ( صحاح الفرس ). پوک. اجوف. مجوف [ دندان ] :
سزد که بگسلم از یار سیم دندان طمع
سزد که او نکند طمع پیر دندان کرو.
کسائی.
باز چون برگرفت دست ز روی
کرودندان و پشت چوگان است.
رودکی.
|| هر چیز میان تهی و پوک ، چون : گردو و جز آن :
ای دو بادام تو چو گوز کرو
مانده از دست کودکان در کو.
سنائی.

کرو. [ ک ِ رَ ] ( اِ ) کشتی کوچک را خوانند و آن را سنبک نیز گویند. ( جهانگیری ). کشتی و جهاز کوچک. ( برهان ). کشتی خرد که در دریا باشد. ( غیاث اللغات ). کشتی و جهاز کوچک را نیز گویند مستند بدین بیت شیخ سعدی :
جوانی پاک باز و پاکرو بود
که با پاکیزه رویی در کرو بود.
( آنندراج ).
این معنی را جهانگیری از شعر سعدی استنباط کرده است. رشیدی گوید: او در این معنی متفرد است و معنی مزبور درست نیست چه از بیت دوم :
شنیدستم که در دریای اعظم
به گردابی درافتادند با هم.
تلویحاً بودن آنان در کشتی استنباط می شود و صحیح «در گرو بود» است ، یعنی عاشق او بود و مشهور هم همین است. ولی باید دانست که این کلمه به همین معنی در سواحل خلیج فارس مستعمل است. ( از فرهنگ فارسی معین ).

کرو. [ ک ِ رَ / ک َرْوْ ] ( اِ ) کاهوی تلخ. || کاسنی. ( ناظم الاطباء ).

کرو. [ ک َرْوْ ] ( ع مص ) کندن زمین را. || برآوردن چاه را به چوب و جز آن. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). برزیدن چاه. ( تاج المصادر ). || بارها کردن کاری را. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || بشتافتن ستور و دست و پای ناهموار انداختن در رفتن. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || گوی بازی کردن. ( تاج المصادر ). گوی باختن و زدن تا بالا رود. ( از اقرب الموارد ). || نوعی از خرامان رفتن زن. یقال : کرت المراءة فی مشیتها. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). بطرز خوشی راه رفتن زن و خرامان رفتن او. ( از ناظم الاطباء ).

کرو. [ ] (اِخ ) نام ایل کرد از طوایف پشتکوه لرستان . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 68).


کرو. [ ک َ رَ ] (اِ) پرده ٔ سفیدی را گویند مانند کاغذ که عنکبوت سازد و در آن تخم کند و بچه برآرد. (برهان ) (آنندراج ). کره . کری . (جهانگیری ). نوعی از نسج عنکبوت . (فهرست مخزن الادویه ).


کرو. [ ک َرْوْ ] (ع مص ) کندن زمین را. || برآوردن چاه را به چوب و جز آن . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). برزیدن چاه . (تاج المصادر). || بارها کردن کاری را. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بشتافتن ستور و دست و پای ناهموار انداختن در رفتن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || گوی بازی کردن . (تاج المصادر). گوی باختن و زدن تا بالا رود. (از اقرب الموارد). || نوعی از خرامان رفتن زن . یقال : کرت المراءة فی مشیتها. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بطرز خوشی راه رفتن زن و خرامان رفتن او. (از ناظم الاطباء).


کرو. [ ک ِ رَ ] (اِ) کشتی کوچک را خوانند و آن را سنبک نیز گویند. (جهانگیری ). کشتی و جهاز کوچک . (برهان ). کشتی خرد که در دریا باشد. (غیاث اللغات ). کشتی و جهاز کوچک را نیز گویند مستند بدین بیت شیخ سعدی :
جوانی پاک باز و پاکرو بود
که با پاکیزه رویی در کرو بود.

(آنندراج ).


این معنی را جهانگیری از شعر سعدی استنباط کرده است . رشیدی گوید: او در این معنی متفرد است و معنی مزبور درست نیست چه از بیت دوم :
شنیدستم که در دریای اعظم
به گردابی درافتادند با هم .
تلویحاً بودن آنان در کشتی استنباط می شود و صحیح «در گرو بود» است ، یعنی عاشق او بود و مشهور هم همین است . ولی باید دانست که این کلمه به همین معنی در سواحل خلیج فارس مستعمل است . (از فرهنگ فارسی معین ).

کرو. [ ک ِ رَ / ک َرْوْ ] (اِ) کاهوی تلخ . || کاسنی . (ناظم الاطباء).


کرو. [ ک ِ رَ / ک َرْوْ ] (ص ) دندانی را گویند که میان آن تهی و کاواک شده باشد. (برهان ) (آنندراج ). دندان نیم ریخته . (فرهنگ اسدی نخجوانی ). دندان میان تهی و کاواک شده و شکسته و ناهموار. (ناظم الاطباء). کروه . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). کاواک . تهی و فرسوده . (صحاح الفرس ). پوک . اجوف . مجوف [ دندان ] :
سزد که بگسلم از یار سیم دندان طمع
سزد که او نکند طمع پیر دندان کرو.

کسائی .


باز چون برگرفت دست ز روی
کرودندان و پشت چوگان است .

رودکی .


|| هر چیز میان تهی و پوک ، چون : گردو و جز آن :
ای دو بادام تو چو گوز کرو
مانده از دست کودکان در کو.

سنائی .



کرو. [ ک ِرْوْ / ک ُرْوْ ] (ع اِمص ) کرایه دهی . اسم است اِکراء را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِ) مزد و کرایه . (ناظم الاطباء).


کرو. [ ک ُ ] (اِخ ) دهی است در پنج فرسخی جنوبی زیاره به فارس . (فارسنامه ٔ ناصری ).


کرو. [ ک ُ ] (اِخ ) نام یکی ازخویشان افراسیاب و او در کشتن سیاوش سعی بسیار می کرد. (برهان ) (آنندراج ). گرو. رجوع به گروی زره شود.


فرهنگ عمید

ویژگی دندان فرسوده و کرم خورده.
قایق: جوانی پاک بازِ پاک رو بود / که با پاکیزه رویی در کرو بود (سعدی: ۱۴۸ ).

ویژگی دندان فرسوده و کرم‌خورده.


قایق: ◻︎ جوانی پاک‌بازِ پاک‌رو بود / که با پاکیزه‌رویی در کرو بود (سعدی: ۱۴۸).


دانشنامه عمومی

کرو (به آلمانی: Cro) (نام اصلی کارلو وایبل (به آلمانی: Carlo Waibel)) زادهٔ ۳۱ ژانویه در آلن، خواننده، رپر و طراح آلمانی است. موسیقی او ترکیبی از رپ و پاپ است و خودش آن را با عنوان راوپ (Raop) توصیف می کند.
کرو از سن ۱۳ سالگی شروع به ضبط موسیقی کرد. او پیانو و گیتار را نیز در خردسالی آموخت. در سال ۲۰۰۹، اولین رمیکس با نام Trash و در فوریه ۲۰۱۱ دومین میکس تیپ خود را با نام 'ماینه موزیک' (به آلمانی: Meine Musik) را منتشر کرد که برای دانلود رایگان در دسترس بود. او تمام آن ها را به تنهایی درست کرده بود و در همین کارش از سوی خواننده هیپ هاپ آلمانی 'کاز' شناخته شد. کرو علاوه بر کار موسیقی به عنوان یک طراح نیز فعال است و قبلاً به عنوان یک طراح رسانه ها و کاریکاتوریست برای روزنامه اشتوتگارتر کار می کرد.

(تبری؛ مازندران) کُرو؛ جوانه ای که در حال باز شدن است، جوانه ای که هنوز باز نشده باشد.


(طبری، مازنی) کُرو؛ جوانه ای که در حال باز شدن است.


گویش مازنی

/karoo/ از مکان های واقع در منطقه ی زیارت در جنوب گرگان & جایگاه سر پوشیده ی بره - آهسته & جوانه ای که هنوز باز نشده باشد - یکی از واحدهای شمارش، مخفف کرور معادل پانصدهزار

۱جایگاه سر پوشیده ی بره ۲آهسته


۱جوانه ای که هنوز باز نشده باشد ۲یکی از واحدهای شمارش،مخفف ...


از مکان های واقع در منطقه ی زیارت در جنوب گرگان


واژه نامه بختیاریکا

( کُرّو (کروک) ) میوه انار کوچک
( کُرَّو ) کر آب؛ تاول
( کُرو ) کوه رویش؛ درختی که در کوهسار روید؛ درخت کوتاه وکم رشد

پیشنهاد کاربران

شعر سعدی بایدچنین باشد
جوانی پاکبازو پاک رو بود
که با پاکیزه روئی درک رو بود.

بعنی صورت زیبایی را درک کرد و عاشق گردید. چون عشق یک کودتای ناگهانی بر علیه حکومت عقل است وتا حاکم شود از عقل خبری واثری نیست. و بعداز درک رو باز کرو به معنی قایق و بلم سالم تر است چون گرو هم وزن درو مثل گندم درو است و واکه واو در گرو و درو واکه بزرگ و دوبرابر واکه جو مو بو رو سو است منکه شاعرم هرگز چنین خطایی نمیکنم حضرت سعدی که شیخ و رئیس تمام شعرا است هرگز همیشه خوانش غلط واژه جالب شاعرانه را کم رنگ کرده و حتی در چنین مواردی من شرحی در زیر اشعارم مینویسم ولی باز هم بی فایده است . . . مثلا ایوان کی را ایوانکی یک ایوان کوچک میخوانند شاعر هدف یک ایوان بزرگ پادشاهی در خور کی که مخفف کیکاوس و کیخسرو است ولی در خوانش شده ایوانکی کوچک ومختصر و بی شک این شعر سعدی همانگونه است و درک رو سروده ولی خوانش غلط انرا کرو نموده است

به فردی گفته میشود که گوشش به درستی نمیشنود و بیشتر به عنوان پسوند استفاده میشود و در جنوب کشور یکی از القاب زیباست
مثال: طالب کرو ، غلام کرو، مهدی کَرو


کرو=ثروت زیاد با لای میلیون و میلیارد است

کرو=میلیون میلیون


کلمات دیگر: