کلمه جو
صفحه اصلی

مسترخی

فرهنگ فارسی

سست و نرم، فروهشته
۱- ( اسم ) سست ونرم شونده . ۲- ( صفت ) سست ونرم فروهشته .

فرهنگ معین

(مُ تَ خا ) [ ع . ] ۱ - (اِفا. ) سست و نرم شونده . ۲ - (ص . ) سست و نرم ، فروهشته .

لغت نامه دهخدا

مسترخی. [ م ُ ت َ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از استرخاء. سست و فروهشته. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). کرخ. کرخت. لمس. لس. سست اندام. رجوع به استرخاء شود : چنانکه زفان مسترخی دراز گردد و از دهان بیرون آید یا تشنج کند و یا آماسی اندر وی پدید آید.( ذخیره خوارزمشاهی ). آن را که ملازه مسترخی شود و فرود آویزد.... ( ذخیره خوارزمشاهی ). || آویزان و معلق. || ژولیده. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

۱. سست و نرم.
۲. فروهشته.


کلمات دیگر: