اسکندروس. [ اِ ک َ دَ ] ( اِ ) بلغت رومی سیر برادر پیاز را گویند. ( برهان ). نام رستنی که برای دفع بخره بکار برند و آنرا سکندر نیز گویند و چنان تسامع است که اسکندروس رومیان سیر را گویند. ( شرفنامه منیری ) ( مؤید الفضلاء ).
اسکندروس. [ اِ ک َ دَ ] ( اِخ ) یکی از حکما که در صنعت کیمیا بحث کرده و بعمل اکسیر تام دست یافته است. ( ابن الندیم ).
اسکندروس. [ اِ ک َ دَ ] ( اِخ ) نام پسر اسکندر ذوالقرنین است که از روشنک دختر دارا بهم رسیده بود، و بعضی گویند نام مادر اسکندر است. ( برهان ). نام پسر اسکندر ذوالقرنین. ( جهانگیری ) ( شرفنامه منیری ). نام پسراسکندر که از دختر داراب بود. ( سروری ) :
همان پور اسکندر اسکندروس
همی آمد و خاک میداد بوس.
نظامی.
پس از مرگ اسکندر اسکندروس
بر آشوب ( ؟ ) شاهی نزد نیز کوس.
نظامی.
بفرمود تا عبره ( ؟ ) روم و روس
نبشتند بر نام اسکندروس.
نظامی.