کلمه جو
صفحه اصلی

یک دهان

فرهنگ فارسی

دهانی یک دهن

لغت نامه دهخدا

یک دهان. [ی َ / ی ِ دَ ] ( اِ مرکب ) دهانی. یک دهن :
یک دهان خواهم به پهنای فلک
تا بگویم وصف آن رشک ملک.
مولوی.
|| ( ق مرکب ) به قدر مطلوب و کافی :
تا خنده بر بساط فریب جهان کنم
چون صبح یک دهان لب خندانم آرزوست.
صائب ( از آنندراج ).


کلمات دیگر: